گسل های ایران مرکزی
گسلهاي ايران مركزي
گسل دورونه (گسل كوير بزرگ) : گسل دورونه (ولمن، 1966) يا گسل كوير بزرگ (اشتوكلين، 1973)، حدود 700 كيلومتر طول دارد كه از نايين، در يك راستاي شمال خاوري – جنوب باختري تا ناحية دورونه در جنوب باختري كاشمر ادامه دارد و از دورونه، با يك روند خاوري – باختري، با خميدگي به سمت جنوب، تا مرز افغانستان ادامه مييابد (شكل 9-5).
به نظر ميرسد گسل دورونه ادامة گسل خاوري – باختري هرات افغانستان است. از آنجا كه جابهجايي دو گسل درونه و هرات در حدود 100 كيلومتر است، به نظر ميرسد حركت چپگرد گسل هريرود باعث جدايي و جابهجايي اين دو گسل شده است.در امتداد اين گسل، بلوكها به دو صورت چپگرد و راستگرد حركت كردهاند ولي بدون شك يكي از آخرين حركتهاي آن از نوع راستگرد است.
برخي از زمينشناسان، گسل نايين –بافت را دنبالة گسل درونه دانسته و بر اين باورند كه اين گسل، در حقيقت يك گسل كاتانگايي با روند شمالي – جنوبي است كه بعدها در اثر حركت كوهزايي كالدوني تغيير جهت داده است كه اين نظر نياز به بازنگري دارد. پس از گسل زاگرس، گسل دورونه يكي از مهمترين و ممتدترين ساختارهاي خطي ايران است. نوروزي و مككنزي (1972) اين گسل را به عنوان مرز شمالي بلوك لوت دانستهاند.تأثير قابل ملاحظة اين گسل بر روي بادزنهاي آبرفتي كوهپايهاي و نيز بر روي رسوبات جوان كويري گوياي حركات جوان كواترنري آن است. ولمن از روي جابهجاييهاي موجود در رسوبات آبرفتي، حركت چپگردي به ميزان 200 متر را پيشنهاد ميكند. در حالي كه، چالنكو (1973) با مطالعة حدود 60 كيلومتر از طول اين گسل بين تربتحيدريه و كاشمر، به حركات قائم اين گسل اشاره دارد. به باور چالنكو، دو زمينلرزة 1904 كاشمر و 1923 تربتحيدريه مربوط به حركتهاي اين گسل است.
گسل بينالود : گسل بينالود با راستاي خمدار شمال باختري – جنوب خاوري و درازاي نزديك به 92 كيلومتر در پاي دامنة جنوب باختري رشتهكوه بينالود قرار دارد و از 15 كيلومتري خاورشهر نيشابور ميگذرد. اختلاف بلندي ناگهاني و شديد ميان دشت و كوههاي شمال نيشابور در راستاي گسل فعال بينالود است. سازوكار اين گسل، راندگي با شيب به سمت شمال خاوري است.
گسل ميامي (شاهرود) : گسل ميامي يكي از گسلهاي طولي و عمدة ايران مركزي است كه از خاور شاهرود تا مرز افغانستان ادامه دارد. نبوي (1355) اين گسل را ادامة خاوري گسل عطاري و يا گسل سمنان ميداند كه ممكن است بخش خاوري آن تا گسل هرات در افغانستان ادامه داشته باشد.در نواحي ميامي – عباسآباد (خاور شاهرود) اين گسل، مرز شمالي مجموعههاي افيوليتي موجود در منطقه را مشخص ميكند. بنابراين، اين گسل ميتواند مرز شمالي كافت سبزوار – شاهرود باشد (شكل 9-6).
بر پاية گزارش اشتامفلي (1978)، گسل ميامي تا آخرين مراحل چينخوردگي آلپي در پليوسن حركت راستگرد داشته است.
گسل ترود و انجيلو : در شمال ترود يك دسته گسل اصلي بر ناحية ترود – چاه شيرين اثر گذاشتهاند. عمــدهترين اين گسلها گسل تـرود و ديگري گسل انجيلو است كه در شمال گسل ترود قرار دارد (شكل 9-7). روند اين گسلها، N- 60- 70 E است و شيبي نزديك به 80 درجه به سمت جنوب دارند. از آنجا كه اين گسلها در زمانهاي طولاني و بارها فعال بودهاند، تعيين دقيق نوع حركت آنها ممكن نيست.
هرچند روند اين گسلها روند كالدوني است، ولي هوشمندزاده و همكاران (1357)، بر اين باورند كه اين گسلها، دست كم از كامبرين به بعد بر ناحيه اثر گذاشتهاند.
با توجه به خراشهايي كه بر روي صفحات گسلي ديده ميشود، گسلهاي مذكور دو جهت حركت دارند. يكي افقي و چپگرد كه قسمت جنوبي گسل را به طرف شرق حركت داده و ديگري قائم كه قسمت جنوبي را به طرف پايين برده است،
روشن است كه حركات قائم مديون فشارهاي عمود بر امتداد گسل و حركات چپگرد افقي مديون نيروهاي مماسي است. آخرين زمينلرزهاي كه در 12 فورية سال 1953 در ترود اتفاق افتاد، با حركت قائم گسل ترود همراه بوده است (آبداليان، 1953).بين دو گسل انجيلو و ترود، در اثر حركت افقي و چپگرد آنها، چينهاي شمال باختري – جنوب خاوري ايجاد شده كه با تداوم حركات، حالت مارپيچي به خود گرفتهاند (شكل 9-7) و در شمال گسل انجيلو، درست به همين علت، چينها به سمت شمال خاوري تمايل دارند (هوشمندزاده و همكاران، 1357).
گسل كلمرد : گسل كلمرد يكي از گسلهاي كهن و ژرف ايران مركزي است كه در پيامد رخداد كاتانگايي شكل گرفته و در باختر طبس فرونشست شيرگشت – طبس را در كنار فرابوم كلمرد قرار ميدهد (شكل 9-8). همانند ديگر گسلهاي پركامبرين ايران مركزي، روند اولية اين گسل، شمالي – جنوبي بوده است. اين گسل به سمت باختر خميده است به گونهاي كه بخش شمالي آن در ناحية شيرگشت، داراي امتداد شمال – شمال خاوري است و نيمة جنوبي آن به سوي جنوب خاوري تمايل دارد. روند شمال خاوري نيمة شمالي اين گسل سبب شده تا نبوي (1355) چرخش و خميدگي آن را به رخداد كالدوني نسبت دهد، ولي براي خميدگي قسمت جنوبي آن پاسخي نيافته است.
در حالي كه، شواهد زمينشناسي، نشانگر خميدگي گسل كلمرد در طي حركات كوهزايي سيمرين پيشين است.در ناحية شيرگشت رسوبات پرمين و ترياس دو سوي اين گسل همانند نيستند. در خاور گسل، رسوبات پرمين – ترياس دگرشكل شده و كم ضخامت است، در حالي كه در باختر گسل، رسوبات موردنظر ستبراي بيشتري دارد (روتنر و همكاران، 1968). در جنوب شيرگشت، در ناحية كلمرد، وضع به گونة ديگر است و به نظر ميرسد كه بلوك باختري گسل به سمت شمال حركت كرده و مقدار اين جابهجايي از 25 تا 40 كيلومتر برآورد ميشود.
در ناحية كلمرد، شيب گسل حدود 75 تا 80 درجه به سمت باختر است و به نظر ميرسد بلوك باختري به طرف خاور برگشتگي دارد.
در شماليترين قسمت، رسوبات آبرفتي كواترنري به وسيلة اين گسل بريده شدهاند كه نشانگر حركات بسيار جوان آن است.
رخداد زمينلرزة 5 اكتبر 1933 (0/6 = Ms و 2/6 = mb) ميتواند در اثر عملكرد گسل كلمرد باشد زمينلرزههاي 30/6/1939 (7/4 = mb)، 22/7/1991 (4= mb) و 26/8/1994 (4/4 = mb) در راستاي اين گسل به وقوع پيوستهاند و به نظر ميرسد پسلرزة 28/9/1978 زمينلرزة طبس با بزرگي 3/4 ريشتر ناشي از حركت گسل كلمرد بوده است (قاسمي و همكاران، 1381).
گسل پشتبادام : از گسلهاي قديمي (پركامبرين) و ژرف و خميدة ايران مركزي است كه در ايجاد فرابوم و فروبومها و تفكيك رخسارههاي ناحية پشتبادام نقش داشته است. در بارة حركت افقي آن نميتوان دليلي ارائه كرد، ولي راستگرد بودن آن محتمل است.
گسل قم – زفره : اين گسل روند شمال باختري – جنوب خاوري دارد. نقشههاي زمينشناسي موجود، گسل زفره را ادامة گسل تبريز نشان ميدهند كه از 2 كيلومتري باختر شهرستان نطنز گذشته و تا جنوب زفره ادامه مييابد ولي تصور ميشودكه تا باتلاق گاوخوني ادامه داشته باشد. اين گسل راستگرد قائم تا نزديك به قائم است كه به طرف خاور خوابيدگي دارد و در ناحية نطنز، سنگهاي كرتاسه را به ميزان دو كيلومتر جابهجا كرده است (نبوي، 1355). به باور گروهي از زمينشناسان، اين گسل و گسلهاي موازي آن (گسل كاشان، گسل غرب اردستان، گسل ساوه) در پيدايش سنگهاي آتشفشاني نوار اروميه – بزمان نقش مؤثري داشتهاند.
گسل ايندس : اين گسل كه با راستاي خمدار شمال باختري – جنوب خاوري از 18 كيلومتري جنوب باختري شهر ساوه ميگذرد يك گسل تنها نيست، بلكه از چند گسل موازي يكديگر تشكيل شده است.گسل ايندس با درازاي بيش از 70 كيلومتر يكي از گسلهاي بنيادي گسترة ساوه است كه مرز ميان بلنديهاي جنوب باختري ساوه و دشت ساوه را ميسازد. كاركرد اين گسل سبب زايش دشت و فرونشست دشت ساوه شده است.
گسل ايندس در بخشهايي از درازاي خود رسوبات آبرفتي كواترنر و پادگانههاي كهن و جوان را به روشني بريده و رويههاي تخت سه گوش جواني را ساخته است.
احتمــال ميرود كه زميــنلرزههـاي 19 دسامبـــر 1980 5.6, Ms = 5.8) (mb = و 22 دسامبــر 1980 (mb = 5.5, Ms = 5.2) سلفچگان به سبب جنبش گسل ايندس باشند (بربريان، b 1976).
گسل دهشير (نايين – بافت) : اين گسل 350 كيلومتري (به احتمال 500 كيلومتري)، روند شمال شمال باختري – جنوب جنوب خاوري و شيب نزديك به قائم دارد كه از جنوب باختري شهرستان نايين شروع و تا نزديك سيرجان ادامه مييابد. از دهشير تا شهربابك، قسمتي از آميزههاي افيوليتي ايران مركزي در بخش باختري آن و در طول بيش از 200 كيلومتر رخنمون دارد كه ممكن است نشانگر مرز جنوب باختري ريزقارة ايران مركزي باشد.
از دهشير به طرف شمال، اين گسل تغيير جهت داده و تا نايين ادامه مييابد (نبوي، 1355). تغيير جهت گسل دهشير، مديون گسل ديگري به نام ندوشن – مروست است كه در كفة ابرقو - سيرجان، سبب جابهجايي گسل دهشير شده است. ادامة جنوبي اين گسل روشن نيست ولي ممكن است تا فروافتادگي جازموريان و حتي مرز پاكستان ادامه داشته باشد.
بريده شدن رسوبات كواترنري به وسيلة اين گسل، گوياي حركات كواترنري آن است. اگر چه شيب گسل نزديك به قائم دانسته شده ولي اين گسل با يك حركت راستگرد، سبب جابهجايي رسوبات كرتاسة بالا به ميزان 50 كيلومتر شده است (عميدي، 1975). هيچ كانون زمينلرزهاي بر روي اين گسل گزارش نشده، ولي رخداد زمينلرزه بسيار محتمل است (بربريان، b 1976).
گسل سروستان : گسل بنيادي سروستان با راستاي شمال شمال باختري – جنوب جنوب خاوري و درازاي نزديك به 100 كيلومتر در حدود 75 كيلومتري جنوب خاوري كرمان قرار دارد (شكل 9-9). گسل سروستان در دنبالة زون گسلي گوك قرار گرفته به همراه آن پهنة لرزهخيزي را در اين بخش از ايرانزمين به وجود آورده است (بربريان و همكاران، 1984).
گسل سروستان در بخش شمالي داراي شيب به سمت باختر جنوب باختري بوده در راستاي خود سبب رانده شدن سنگهاي پالئوسن (از سمت باختر) بر روي رسوبات آبرفتي كواترنر (در خاور) شده است. در بخش مياني، رسوبات كواترنر و پهنههاي رسي و نمكي به وسيلة گسل بريده شده است. به سمت جنوب، گسل پس از بريدن سنگهاي آتشفشاني – آذرآواري ائوسن كوههاي جبالبارز، وارد دشت شمالي جيرفت ميشود و رد آن كم و بيش در رسوبات آبرفتي كواترنر به چشم ميخورد.
گسل شهداد : گسل فشاري شهداد، گسلي است كواترنر با راستاي خمدار شمال باختري – جنوب خاوري كه در 5/2 كيلومتري جنوب شهداد قرار دارد. اين گسل كه كم و بيش مرز جنوب باختري دشت لوت را تشكيل ميدهد، گسلي است جوان كه در تمامي مسير خود رسوبات كواترنر را ميبرد. شيب اين گسل به سمت جنوب باختري بوده در مسير آن كنگلومرا، مارن و ماسهسنگهاي قرمزرنگ و گچدار ميوسن و رسوبات آواري نئوژن (از سوي باختر و جنوب باختري) بر روي رسوبات آبرفتي كواترنر دشت (در خاور و شمال خاوري) رانده شدهاند (بربريان و همكاران، 1984).
گسل كوهبنان : طول اين گسل تا 900 كيلومتر برآورد ميشود (شكل 9-8) و روند عمومي آن شمال باختري – جنوب خاوري است و ممكن است ادامة جنوبي گسل كلمرد باشد. در شمال كوهبنان (شمال كرمان)، اين گسل ارتفاعات سنگي را از رسوبات آبرفتي جوان جدا ميكند. حركت اين گسل در كامبرين، پالئوزوييك، ترياس و پليو – پليستوسن آشكار است. نوع حركت، تلفيقي از راستگرد و راندگي است و به نظر ميرسد كه يك گسل معكوس پرشيب باشد كه به طرف شمال خاوري شيب دارد. گسل كوهبنان رسوبات كواترنري را بريده و ميتوان آن را گسلي فعال تلقي كرد كه با زمينلرزهها و گسلش جوان همراه است (بربريان،b 1976).
گسل جُرجافك : گسل فشاري جُرجافك با راستاي شمال باختري – جنوب خاوري و درازاي بيش از 130 كيلومتر در شمال باختري كرمان قرار دارد. اين گسل داراي شيب به سمت جنوب باختري بوده در بخش شمال باختري سبب رانده شدن سنگهاي كرتاسه (از سوي جنوب باختر) بر روي رسوبات آبرفتي كواترنر (در شمال خاوري) شده است. گسل در بخشهاي مركزي و جنوب خاوري خود، سنگهاي پركامبرين پسين و پالئوزوييك كوه داوران را (از سمت جنوب باختري) بر روي رسوبات كنگلومرايي پليوسن و آبرفتهاي كواترنر رانده است.پهنههاي به شدت خرد شده همراه با برش گسل، چشمههاي آب و پرتگاههاي گسلي (گاه به بلندي 100 متر) از ويژگيهاي اين گسل است.
ويژگيهاي مورفوتكتونيكي گسل جُرجافك كه به روشني رسوبات آبرفتي كواترنر را بريده است، لرزهزا بودن آن را به خوبي نشان ميدهد اما با اين حال، هيچگونه دادة لرزهخيزي از اين گسل به دست نيامده است.
گسل گلباف (گوك) : اين گسل با طولي حدود 100 كيلومتر و روند شمال، شمال باختري – جنوب جنوب خاوري از باختر بم تا باختر شهداد ادامه دارد و يكي از جنباترين ساختارهاي ناحيه است (شكل 9-9).
در 23 سال گذشته دست كم 5 زمينلرزة متوسط تا بزرگ و ويرانگر (11/6/1981، 28/7/1981، 20/11/1898، 14/3/1998 و 18/11/1998) در گسترة گلباف رويداده است. رويداد زمينلرزة پنجم ديماه 1382 در جنوب سامانة گسلي گلباف ميتواند هشداري براي رويداد زمينلرزة آتي در بخش جنوبيتر اين سامانة گسلي باشد (قرشي و همكاران، 1382).
گسل نايبند : گسل نايبند يكي از گسلهاي بنيادي و كهن ايران است كه بلوك لوت (در خاور) را از بلوك طبس (در باختر) جدا ميكند (شكل 9-8)، اين گسل با طولي نزديك به 600 كيلومتر، در يك راستاي شمالي – جنوبي، از منطقة بشرويه در خاور كوههاي شتري آغاز و تا منطقة بم در جنوب شرق كرمان امتداد مييابد. برخي زمينشناسان بر اين باورندكه دو گسل نايبند و ميناب، گسل واحدي بودهاند كه در نتيجة تأثير گسل زاگرس، نسبت به يكديگر جابهجا شدهاند، ولي شاهد معتبري براي اين ديدگاه وجود ندارد.به دليل روند شمالي – جنوبي، اين گسل از جمله گسلهاي كاتانگايي به شمار ميآيد. شواهد ريختزمينساختي موجود نشان ميدهد كه شماليترين بخش اين گسل، سبب پايين افتادگي كوير بجستان و كوير بشرويه شده و بخش مياني، آن در شكلگيري كوههاي شتري و فراخاست بعدي آن نقش اساسي داشته است (نبوي، 1355).
يكي از ويژگيهاي گسل نايبند، هدايت گدازههاي ماگمايي به سطح زمين است. در خاور طبس، اين گدازهها از نوع نيمه عميق داسيتي هستند كه به زمان پالئوژن نسبت داده شدهاند ولي در جنوب كفة طبس و ناحية راور، آتشفشانها به سن كواترنري، از نوع روانههاي بازالتي هستند (شكل 9-8 الف).
نحوة جابهجايي اين گسل چندان روشن نيست. جدا از پايين افتادگيهاي قائم، در ناحية طبس و كوههاي راور (شمال كرمان) شواهدي از يك حركت راستگرد گزارش شده است (مهاجر اشجعي و همكاران، 1975). مقدار جابهجايي افقي ياد شده به خوبي روشن نيست ولي در ناحية نايبند، حدود 100-50 كيلومتر برآورد ميشود. جابهجايي در نهشتههاي آبرفتي جوان، نشانة فعاليت جوان اين گسل است و زمينلرزة ويرانگر تابستان 1357 طبس نيز مؤيد حركت در طول يكي از شاخههاي فرعي و ناشناختة گسل نايبند است.