افیولیتهای پرکامبرین-پالئوزوئیک-مزوزوئیک و تریاس
افيوليتهاي پركامبرين
در «ناحية تكاب» مجموعة سنگهاي منسوب به پركامبرين، در بيشتر جاها از آمفيبوليت، شيست، گنيس و مرمر همراه با بخشهاي افيوليتي متشكل از سرپانتينيت، پيروكسنيت، تالكشيست، سرپانتين شيست، آمفيبول شيست و تودههاي كوچك گابرو تا گرانيت است، به گونهاي كه يك مجموعة آذرين – رسوبي دگرگوني با طيف سنگشناسي گسترده از سنگهاي اولترابازيك تا گرانيت را به وجود آوردهاند. گسترش وسيع آمفيبوليت، مرمر، همراه با تودههاي گابرو، ديوريت، گرانوديوريت، گرانيت و مجموعههاي كوچك سنگهاي اولترابازيك همراه با كانيسازي سولفيدهاي چندفلزي، چه به صورت پراكنده و چه به صورت لايهاي و به احتمال سولفيد تودهاي و وجود ذخاير متعدد تالك در منطقهاي وسيع، بر اين مطلب اشاره دارد كه مجموعة دگرگوني پركامبرين منطقة تكاب، در حقيقت يك مجموعة آذرين – رسوبي با يك طيف وسيع ماگماتيسم افيوليتي تا گرانيتي است. گفتني است كه پركامبرين بودن اين سنگها پرسشآميز است و سن پالئوزوييك بيشتر قابل قبول است.
در «ناحية ساغند»، مجموعة چاپدوني – پشتبادام در اصل از گريوك، سنگهاي آذرين حدواسط كلسيمي - قليايي، سنگهاي آذرآواري و به ندرت كربنات تشكيل شدهاند كه به آمفيبوليت، گنيس، شيست، ميگماتيت و آناتكتيت تبديل شدهاند. اين سنگها نشاندهندة يك آميزة زمينساختي از سنگهاي دگرگوني پركامبرين هستند كه همراه با پيروكسنيت و سنگهاي پيروكسن – اوليويندار به سرپانتينيت تبديل شدهاند. همراه بودن مجموعة متاگريوك، متاديوريت، آمفيبوليت، پيروكسنيت، سرپانتينيت و سنگهاي نفوذي كلسيمي - قليايي ممكن است دليل بر تكامل اين سنگها در يك منطقة فرورانش باشد. ممكن است پيروكسنيت و سرپانتينيت نيز باقيماندة پوستة اقيانوسي پركامبرين بوده كه بين گسلهاي چايدوني و پشتبادام گرفتار شده و بالا آمده است (بربريان، 1983).
در «نواحي انارك - جندق»، بخش بزرگي از سنگهاي منسوب به پركامبرين انواع سنگهاي افيوليتي است. در اين ناحيه، سنگهاي افيوليتي و همراهان رسوبي آنها با 7000 متر ضخامت در زير سنگهاي كامبرين زيرين قرار دارند. سنگهاي اولترابازيكي موردنظر، از نوع هارزبورژيت و اندكي لرزوليت هستند كه به همراه آنها تودههاي پراكندة گابرو، دياباز و پلاژيوگرانيت نيز ديده ميشود. روي اين قسمت پريدوتيتي رسوبهاي پلاژيك قرار دارد كه ممكن است با عدسيها و لايههايي از هارزبورژيت، بازالت، توف و برشهاي بازالتي همراه باشند. همان طور كه گفته شد، اين مجموعه زير «مرمر لاك» به سن كامبرين زيرين قرار گرفته و لذا سن پركامبرين آن محتمل است (هوشمندزاده، 1367).
افيوليتهاي پالئوزوييك
در ايران، افيوليتهاي پالئوزوييك گسترش بسيار محدودي دارند. شناخته شدهترين اين سنگها در جنوب باختري مشهد رخنمون دارد. در ناحية مشهد، افيوليتها به صورت عدسيهاي بزرگ كشيده و كم و بيش با حالت لايهاي با رسوبات رُسي دگرگون شده همراه هستند. مجيدي (1978) اين سنگها را متعلق به دونين – كربنيفر ميداند. ولي وجود سنگوارة فوزولين در ناحية سفيدسنگ، گواه بر سن پرمين آنها است (مجيدي، 1980). هر چند بيشتر زمينشناسان سنگهاي اولترابازيكي مشهد را منشورهاي برافزايندة اقيانوس تتيس كهن دانستهاند، اما علوي تهراني (1363) اين سنگهاي فوق بازيك را افيوليت به شمار نميآورد و ضمن مقايسة آنها با كمپلكس كلاسيك لايهاي بوشولد (Bushveld) آفريقاي جنوبي اين گونه سنگها را با موقعيت كراتونيك ميداند كه در نتيجة جابهجايي ماگماتيك به وجود آمدهاند. وجود مجموعههاي مشابه در جنوب گرگان، جنوب باختري انزلي (فومن) و كوههاي اللهيارلو اهر سبب شده تا از پيوند اين رخنمونهاي افيوليتي، محل تقريبي زميندرز تتيس كهن رقم زده شود.
در كوههاي طالش و بخش جنوبي كمربند سنندج – سيرجان، بعضي از سنگهاي اولترابازيكي به زمان پالئوزوييك نسبت داده شدهاند. ولي در مورد خاستگاه و چگونگي جايگيري آنها سخني به ميان نيامده است. در ناحية پشت بادام (ايران مركزي) بخشي از مجموعة دگرگوني پشت بادام از نوع سنگهاي افيوليتي است. كمپلكس پشت بادام و افيوليتهاي همراه آنها به طور دگرشيب در زير سنگهاي آهكي فوزوليندار پرمين قرار دارند. لذا سن آنها پالئوزوييك دانسته شده ولي همان طور كه گفته شد سن پركامبرين نيز محتمل است.
افيوليتهاي مزوزوييك
اشتوكلين (1977) براي مجموعههاي افيوليتي مزوزوييك ايران، از واژة «نوار افيوليتي محوريAxial Ophiolitic belt » استفاده كرده و بر اين باور است كه اين نوار افيوليتي مربوط به اشتقاقهاي «نوع تتيس جوان» است كه در زمان مزوزوييك (ترياس پسين – كرتاسة پسين) بخشهايي از قارة گندوانا را از بخش ديگر همان قاره جدا ميساخت. به جز بخشهاي رانده شده بر روي لبة قارهها، بيشتر نوار افيوليت محوري يا در زونهاي برخوردي فرورانش كردهاند و يا توسط رسوبات ترشيري پوشيده شدهاند (شكل 7-2). باقيماندههاي نوار افيوليتي محوري به سن مزوزوييك را ميتوان در راستاي راندگي اصلي زاگرس (كرمانشاه، نيريز) ديد. ادامة خاوري آن، پس از عبور از مكران ايران و پاكستان، از طريق گسل چمن تا هيماليا ادامه مييابد. افزون بر آن، انشعاباتي از آن به طرف عمان، افغانستان و همچنين به صورت باريكهاي حلقه مانند، ريزقارة ايران مركزي را در بر ميگيرد. از ديدگاه اشتوكلين (1977)، نوار افيوليتي محوري، به دليل داشتن پارهاي تفاوتهاي اساسي، قابل تقسيم به دو بخش جداگانه است.
نخست، زير نوار افيوليتي بيرونيOuter Sub – belt كه شامل افيوليتهاي كرمانشاه – نيريز است كه به طرف عمان ميرود.
دوم، زير نوار افيوليتي دروني Inner Sub – belt كه شامل افيوليتهاي ماكو – اروميه و آميزههاي رنگين دور ريزقارة ايران مركزي است. اشتوكلين افيوليتهاي شمال مكران را جزو زير نوار دروني ميداند،
ولي افتخارنژاد (گفتة شفاهي) بر اين باور است كه حتي در ناحية مكران ميتوان دو زير نوار دروني و بيروني را ديد كه توسط پوستة قارهاي كمپلكس دوركان از يكديگر جدا شدهاند.افيوليتهاي مزوزوييك ايران به سه سن ترياس مياني، ترياس پسين و كرتاسه هستند.
افيوليتهاي ترياس
بخش كوچكي از اولترابازيكهاي ايران به ترياس نسبت داده شدهاند. اولترابازيكهاي لايهاي كوههاي طالش (ترياس مياني) و اسفندقه (ترياس پسين) از آن جمله است. در اسفندقه مجموعة سيخوران رگههاي كروميت دارد و به وسيلة رسوبات ژوراسيك پوشيده شدهاند و لذا سن ترياس آنها محرز است (سبزهئي، 1974).