مزوزوئیک در ایران-10
سازند تيزكوه : را آسرتو و ايپوليتو (1964)، با اقتباس از نام « تيزكوه » در نزديكي آبادي پلور، معرفي كردهاند ولي اين سازند بُرش الگو ندارد. در اين محل سازند مورد نظر، با 170 متر ضخامت، شامل دو واحد سنگشناختي است. واحد آواري متشكل از كنگلومرا، ماسهسنگ و سنگآهك ماسهاي زردرنگ در پايين و سنگآهكهاي روشنرنگ، مايل به صورتي، ضخيملايه و صخره ساز در بالا. مجموعة اين دو، يك توالي رسوبي را تشكيل ميدهند كه مرز زير آن با ژوراسيك بالايي – كرتاسه آغازي (سازند لار) و مرز بالاي آن با رديفهاي سنومانين دگرشيبي زاويهدار است.بر خلاف رديفهاي آواري پايه كه چندان نمود ندارد، بخش كربناتي سازند تيز كوه سيماي شاخصي دارد و پارهاي از چكادهاي بلند البرز جنوبي را مــيسازد. به طور معمول، « تيزكوه » يادآور ستيغهاي كربناتي خشني است كه به داشتن اُربيتوليــن شاخص است. به همين دليل، به طور عموم از اين واحد سنگي به نــام « سنگآهكهاي تيزكوه » ياد ميشود.
در بين سنگوارههاي فراوان، روزنهداران اُربيتولين و دوكفهايهاي نوع روديست شاخصتر است. فراواني اُربيتولين در پايين و روديست در بخش بالايي سبب شده تا آسرتو b) 1966)، بُرشهــاي ميان درة كرج و درة هراز را به دو بخش غيررسمي به نام « خَرسنگ » در پايين و « هَشتَر» در بالا تقسيم كند.
« بخش خَرسنگ » با 250 تا 300 متر ستبرا شامل برشهاي تكزادي، ماسهسنگ كوارتزي و سنگآهكهاي تيرهرنگ اُربيتوليندار با لايهبندي نامشخص است كه به سمت بالا به سنگآهكهاي ميكرايتي خاكستري تيره ميرسد. در قاعدة اين بخش و بر روي ماسهسنگهاي كوارتزي ضخامتي نزديك به 40 متر بازالت اوليويندار به رنگ سبز وجود دارد . اين بخش (خَرسنگ) روي سازند آبنيك (ژوراسيك مياني – بالايي) قرار گرفته و سن آن آپتين تعيين شده است.
« بخش هَشتَر» شامل 170 متر ميكرايت نازك لايه به رنگ خاكستري روشن همراه با ميانلايههايي از ميكرايتهاي چرتدار صورتي رنگ است كه به داشتن روديست فراوان و سن آلبين شاخص است.در بيشتر بُرشها، از جمله بُرش الگو، سنگوارههاي سازند تيزكوه نشانگر آشكوب آپتين است. ولي در برخي بُرشها، تغييرات سني اين سازند از بارمين تا اوايل آلبين است و حتي به باور دلنباخ (1964) لايههاي پاياني اين سازند ممكن است به سنومانين تعلق داشته باشد، ولي اين سن مورد تأييد همگان نيست.به جز تغييرات ستبرا، در بيشتر نقاط البرز جنوبي (درة كرج، باختر سفيدرود، درة هراز و 000) سازند تيزكوه رخسارة سنگي همگن و پايدار دارد. ويژگيهاي سنگي و زيستي اين سازند همچنان يادآور كربناتهاي اُربيتوليندار زاگرس، كپهداغ و ايران مركزي است كه نشانگر شرايط يكسان رسوبي زمان كرتاسة پيشين در گسترة ايرانزمين است.
كرتاسة بالا در البرز جنوبي : رديفهاي كرتاسة بالاي البرز جنوبي در شرايط رسوبي متفاوتي نهشته شدهاند و به همين دليل، تغيير رخسارهها در خور توجه است و تاكنون رديفي كه نشانگر ويژگيهاي عمومي كرتاسة بالاي البرز جنوبي باشد قابل نامگذاري و معرفي نبوده است. از نواحي گوناگون البرز جنوبي، مطالعات انجام شده بر روي بُرشهاي شمال و خاور تهران، نسبت به ديگر نقاط، بيشتر است. در منطقة فيروزكوه، اشتايگر (1966)، رسوبهاي كرتاسة بالايي را به سه واحد C3, C2 و C4تقسيم كرده است. در منطقــة لار، آسرتو (1964) براي رسوبهاي ناهمگن كرتاسة بالا از نشانههاي , U2 U4, U3 و U5 استفاده كرده است. در خاور تهران (كوههاي سپايه)، دلنباخ (1964) رديفهاي كرتاسة بالا را به واحدهاي K2c, K2b, K2a و K3تقسيم كرده است. در جنوب فيروزكوه، كشاني (1367)، تقسيمات اشتايگر را باور دارد. همانگونه كه ديده ميشود، در شمال و خاور تهران، زمينشناسان مختلف نسبت به ويژگيهاي سنگي و به ويژه زيستي و به تبع آن، همارزيهاي محلي رديفهاي كرتاسة بالا ديدگاههاي به طوركامل متفاوت و گاه متناقض دارند، به گونهاي كه جمعبندي نظرها دشوار و حتي ناممكن است (شكل 5-14).
مرز كرتاسة پايين – كرتاسة بالا، همانند ديگر نقاط ايران (به جز زاگرس) با فاز كوهزايي اتريشين و ناپيوستگي رسوبي و گاه تكاپوهاي آتشفشاني مشخص است. در پي اين كوهزايي (اتريشين) درياي پيشروندة سنومانين بيشتر مناطق دامنة جنوبي البرز مركزي را پوشانده به گونهاي كه توالي سنومانين، با كنگلومراي قاعدهاي سنگآهكهاي اُربيتولين را با دگرشيبي زاويهدار و يا موازي ميپوشاند. از اواخر سنومانين، بر ژرفاي حوضة رسوبي افزوده شده، به گونهاي كه در زمان تورونين، به ويژه نواحي شمال گسل مُشا – فشم با درياي به نسبت ژرفي پوشيده ميشد كه محل مناسبي براي نهشت آهكهاي چرتدار نواحي نيمه عميق و عميق، سنومانين پسين - تورونين بوده است، ولي در باختر فيروزكوه، حوضة سنومانين پسين – تورونين ژرفاي كمتري داشته كه منجر به نهشت رسوبهاي آهكي حاوي روزنهداران كفزي و گاه پلانكتون، در محيطي دريايي با شرايط فروكشندي تا نيمه عميق شده و حتي در كوههاي سپايه، محيط دريايي تورونين بسيار كم عمق و ناپايدار و با انرژي متوسط تا زياد بوده و سرانجام در نواحي جنوب باختري فيروزكوه (بُرش سيدآباد) سنگهاي تورونين وجود ندارد . تغييرات رخسارهاي مزبور در نواحي به نسبت نزديك، به احتمال نتيجة عملكرد گسلها و ايجاد شرايط ناهمسان در نواحي مختلف حوضه است (صادقي، 1378).
شرايط رسوبگذاري در درياي كُنياسين مشابه تورونين بوده، به گونهاي كه در شمال گسل مُشا – فشم حوضه ژرفاي بيشتري داشته و رسوبات تورونين به آرامي به سنگآهكهاي ميكرايتي متوسط تا ستبرلاية خاكستري محيط آرام و به نسبت عميق ميرسد، ولي به سمت خاور در غرب فيروزهكوه، ضمن كاهش ژرفا، سنگآهكهاي فاقد چرت انتهاي تورونين جاي خود را به يك متر ماسهسنگآهكي و سپس به سنگآهكهايي ميدهد كه در محيط دريايي با شرايط فروكشندي تا نيمه عميق شكل گرفتهاند. در جنوب گسل مُشا – فشم، درياي كنياسين، همانند درياي تورونين، ژرفاي كمتر و انرژي بيشتري داشته است به گونهاي كه در منطقة سه پايه و دربندك، ضخامتي از رسوبات تخريبي متشكل از ماسهسنگآهكي، آهك ماسهاي، ماسهسنگ و سيلت سنگ، با ريتمهاي تكراري همراه با آثاري مانند موجنقش، نقششيار و گاه چينهبندي متقاطع همراه با روزنهداران پلانكتون و كفزي نهشته شده كه تفكيك آنها از رسوبات تخريبي سانتونين ممكن نيست.در سانتونين، شرايط رسوبي به ويژه در شمال و جنوب گسل مُشا – فشم به طور كامل مشابه كُنياسين بوده، به گونهاي كه درياي سانتونين در تمامي نواحي شمالي گسل مُشا – فشم از ناحية لار تا فيروزكوه حضور و گسترش داشته و از شرايط به نسبت نيمه عميق برخوردار بوده است.
در ضمن با فرونشيني تدريجي جنوب باختري فيروزكوه، اين مناطق كه از نئوكومين تا سانتونين شرايط قارهاي داشتهاند، با درياي سانتونين پوشيده شده است. اين پيشروي، به احتمال تحت تأثير رخداد ساب هرسي نين كه از تورونين تا سانتونين تداوم داشته، رخ داده است.
در جنوب گسل مُشا – فشم، شرايط محيطي درياي سانتونين با نواحي شمالي آن به طوركامل متفاوت بوده است، به گونهاي كه در اين نواحي، در زمان سانتونين درياي كم عمق و پر انرژي حضور داشته است و رسوبات تخريبي با ضخامت زياد را تهنشين كرده است. به همين دليل، در منطقة سه پايه تا دربندك، در ادامة رسوبات تخريبي كنياسين، رژيم رسوبگذاري تخريبي ادامه يافته و با نزديك شدن زمان سانتونين، حتي دانهبندي درشتتري داشته كنگلومراي ضخيم تا تودهاي را بر جاي گذاشته است كه نشانگر عمق كم و انرژي بيشتر دريا نسبت به زمان كنياسين است. دلنباخ (1964) اين رسوبات تخريبي را با نشانة K2b و به سن اواسط كنياسين (؟) تا اواسط سانتونين (؟)، ولي صادقي (1378) سن كامپانين پيشين را باور دارد.درياي كامپانين در بيشتر مناطق دامنة جنوبي البرز مركزي گسترش داشته است. رسوبات اين زمان (كامپانين) در مناطق شمالي و جنوبي گسل مُشا – فشم با اختلاف رخسارة آشكاري همراه است. در شمال گسل مُشا – فشم، درياي كامپانين با شرايطي در مرز فروكشندي تا نيمه عميق بوده و در گذر از سانتونين به كامپانين تغييرات آشكاري مشهود نيست.
در نواحي جنوبي گسل مُشا – فشم درياي كامپانين ضمن گسترش در خور توجه، شرايط متفاوتي با نواحي شمالي گسل مزبور داشته است. دلنباخ، در نواحي شرق تهران بر روي آهكهاي واحد K2c آهكهاي گل سفيدي و مارنهاي داراي گلوبوترونگاناييدهاي (واحد K3) كامپانين را معرفي كرده، ولي صادقي (1378) فسيلهاي شاخص ماستريشتين را يافته است.اگرچه در دامنههاي جنوبي البرز مركزي رسوبات ماستريشتين چندان گزارش نشده ولي مطالعات صادقي (1378) حضور درياي ماستريشتين را در درة لار و نواحي فيروزكوه اثبات كرده است. به گونهاي كه در محدودة الرم، رسوبات ماستريشتين، به ضخامت حدود 200 متر شامل سنگآهك، آهك مارني در تناوب با مارن آهكي و شيل مارني – آهكي به رنگ خاكستري روشن تا متمايل به سبز و زرد داراي ميكروفسيلهاي فراوان پلانكتون است كه رسوبگذاري در محيطهاي آرام و عميق دريايي را مشخص ميكند. يافتههاي جديد صادقي (1378) نشان ميدهد كه در نواحي جنوبي گسل مُشا – فشم نيز دريا در طول ماستريشتين حضور داشته است. درياي ماستريشتين تحت تأثير حركتهاي زودرس فاز كوهزايي لارامين قرار داشته و سرانجام در اواخر ماستريشتين، اين مناطق همراه با مناطق شمالي گسل مُشا – فشم تحت تأثير فاز كوهزايي لارامين قرار گرفته و به خشكي تبديل شده است. آثار اين پديده به صورت دگرشيبي زاويهدار آشكاري برجا مانده است، به گونهاي كه در منطقة الرم رسوبات ماستريشتين با دگرشيبي آشكار در زير آهكهاي آلوئوليندار و نوموليتدار ائوسن و در تخت علي و سيدآباد در زير كنگلومراي فجن و در دربندك و جنوب زره در زير رسوبات تخريبي پالئوسن – ائوسن قرار گرفته است.
كرتاسه در البرز شمالي
در بيشتر نواحي البرز شمالي، به جز جنوب چالوس، گذر از ژوراسيك (تيتونين) به كرتاسه (بريازين) آرام و تدريجي است. در هر حال، در پارهاي نقاط ميتوان ناپيوستگي رسوبي وابسته به رويداد سيمرين پسين را در بين سنگهاي بريازين و رديفهاي جوانتر نئوكومين ديد. گوناگوني شرايط حاكم بر حوضههاي رسوبي كرتاسة البرز شمالي، بيان ويژگيهاي سنگي و زيستي اين سيستم را در البرز شمالي دشوار ميسازد و لذا مسائل كرتاسة البرز شمالي را، از باختر به خاور، در سه گسترة محدودة باختري البرز شمالي (نواحي بندرانزلي - ماسوله، جنوب رشت، ناحية لاهيجان)، محدودة مركزي البرز شمالي (چالوس) و محدودة خاوري البرز شمالي (گرگان – گنبد) ميتوان مورد بررسي قرار داد.
كرتاسه در محدودة باختري البرز شمالي : در محدودة باختري البرز شمالي، توالي كرتاسة پايين، رخسارة سنگي متنوعي از نواحي ساحلي، ريفي و يا رَمپهاي كربناتي دارند كه نشانههايي از ناآراميهاي زمينساختي دارد. براي نمونه در پايانة باختري منطقة انزلي – ماسوله شواهدي از يك فاز كوهزايي ميان رسوبات بارمين و آپتين وجود دارد كه تاكنون در هيچ نقطهاي از ايران گزارش نشده است (صادقي، 1378). در اواخر آلبين، دومين فاز كوهزايي كرتاسه (اتريشين، 100 ميليون سال) بر محدودة موردنظر اثر كرده است. پيشروي درياي كرتاسة بالا، در همه جا همزمان نيست. در ناحية بندرانزلي، پيشروي بعدي دريا در آغاز سنومانين بوده، در حالي كه در ناحية لاهيجان پيشروي درياي كرتاسة بالا در سنونين پيشين صورت گرفته و يا در جنوب رشت (كوه دُرفَك) بايوهرمهاي آلبين، به طور دگرشيب با رسوبات سانتونين پوشيده شدهاند و سرانجام در ناحية انزلي – ماسوله، پيشروي بعدي تا ماستريشتين به تعويق افتاده است. مناطق لاهيجان و جنوب رشت در ماستريشتين پسين، بر اثر رخداد لارامين، از آب خارج شدهاند، در حالي كه در ناحية انزلي – ماسوله، رسوبات آهكي ماستريشتين به آرامي به سنگآهكهاي دانين (پالئوسن) ميرسند.شرحي بر كرتاسة نواحي بندرانزلي – ماسوله، جنوب رشت و ناحية لاهيجان، ميتواند بيانگر ويژگي اين سنگها در محدودة باختري البرز شمالي باشد.
كرتاسه در نواحي بندرانزلي – ماسوله : در دامنههاي شمالي رشته كوههاي تالش، به ويژه از نصفالنهار بندرانزلي به سمت باختر ويژگيهاي سنگي و زيستي سنگهاي ژوراسيك پاياني و كرتاسه به گونهاي است كه به دليل تفاوتهاي آشكار با ديگر بخشهاي البرز، نوع و شرايط رسوبي به طور كامل استثنايي را در اين بلنديها (تالش) تداعي ميكند. ديويس و همكاران (1975)، بدون اشاره به حوضههاي ساختاري – رسوبي، شرح كاملي بر سنگهاي كرتاسة اين ناحيه نوشتهاند. دادههاي منطقهاي نشان ميدهد كه گسترة موردنظر منطبق بر بخشي از فرونشست پاراتتيس است كه نوگل (منتشر نشده) براي آن از واژة كاسپين – خزر استفاده كرده است. در گسترة انزلي – ماسوله، سنگهاي كرتاسه سه رخسارة متفاوت ساحلي – دلتايي، كولابي – پشتريف و ريفي دارند.
« رخسارة ساحلي – دلتايي » كرتاسه را بيشتر در منطقة شمال خاوري كوههاي تالش ميتوان ديد كه شامل سنگهاي آواري است كه مقدار درخور توجهي توف و يا گدازههاي آندزيتي تا قليايي، به ويژه در بخش بالايي آن ديده ميشود، به گونهاي كه سيماي دوگانة رسوبي – آذرين دارد. توالي آواري، از جنس سيلت سنگ، گلسنگهاي سيلتي و ماسهسنگ هستند كه ميانلايههايي اتفاقي از سنگآهك دريايي و يا كنگلومرا دارند. خردههاي گياهي و زغالي فراوان ويژگيهاي اين رخساره است.در نزديكي هشتپر، رخسارههاي ساحلي – دلتايي حدود 1500 تا 2000 متر ستبرا دارند، ولي به سمت باختر و جنوب، كاهش ضخامت درخور توجه است. سنگوارههاي موجود در ميانلايههاي آهكي اين رخساره، نشانگرآشكوب سنومانين تا ماستريشتين پسين است. قرارگيري اين توالي بر روي سنگهاي كهنتر از ژوراسيك پسين، ميتواند نشانة يك فرابوم كهن و فرسايش طولاني پيش از سنومانين باشد.
« رخسارة كولابي – پشتريف » به ويژه در بخش مركزي دامنههاي شمالي كوههاي تالش (تپه ماهورهاي پيرامون شهر ماسوله و در منطقة شال)، رخنمونهاي محدود و پراكنده دارند. رخسارة چيره، كربناتهاي آهكي است ولي اين رخساره پايدار نيست و ميانلايههايي از شيل، ماسهسنگ و توف چه در زمان و چه در مكان به كربناتها افزوده ميشود. ميانلايههاي توفي به ويژه در بخش بالايي فراوانتر است. بخش پاييني اين رخساره، داراي آمونيت و روزنهداران آشكوب بريازين است. در رديفهاي بالاتر، آمونيتهاي بارمين و حتي در لايههاي پاياني اين رخساره اينوسراموسهاي بارمين – آپتين گزارش شده است. مرز زيرين اين سنگآهكها ممكن است با رخسارههاي ريفي سازند لار (ژوراسيك بالايي) باشد. مرز بالايي آنها به شيلهاي آهكي سبز – خاكستري رنگي است كه سن سنونين دارد و به ايست رسوبي آلبين – تورونين اشاره دارد.در بخش مركزي دامنههاي شمالي كوههاي تالش، سنگهاي كرتاسة بالا، رخسارة پيشرونده دارد و به طور دگرشيب سنگآهكهاي بريازين – آپتين را ميپوشاند. پيشروي درياي كرتاسه در همه جا همزمان نيست و تغييرات سني آن از آشكوب كنياسين تا سانتونين است. لايههاي پيشرونده در همه جا تركيب سنگي همگن ندارد، ولي بخش عمدة توالي تركيبي از ماسهسنگ و شيل است كه ميانلايههاي آتشفشاني دارد و در بالا به سنگآهكهاي قلوهاي ميرسد كه ريز سنگوارههاي ماستريشتين پسين – دانين دارد.
« رخسارة ريفي » كرتاسه، بيشتر در باختر انزلي – ماسوله رخنمون دارد و به طرف خاور و شمال خاور به رخسارة كولابي – پشت ريفي ميرسد. ولي در ديگر جهتها به تدريج نازك ميشود و يا با رسوبهاي جوانتر از كرتاسه پوشيده ميشود.
اين رخسارة ريفي، بيش از 500 متر ستبرا دارد و تغييرات سني آن از نئوكومين تا كامپانين بالايي است. سنگهاي نئوكومين اين رخساره، آهكهاي مارني و شيلهاي آهكي است. سنگهاي بارمين چندان مشخص نيست. سپس گدازههاي آندزيتي و لايههاي توف با ميانلايههايي از سنگآهكهاي اُربيتوليندار به سن آپتين – آلبين وجود دارد. سنگهاي كرتاسة بالا ستبراي چنداني ندارند و بيشتر سنگآهكهاي متبلور و صدفدار با جلبك و روزنهداران پلانكتون به سن سنومانين – كامپانين هستند.
كرتاسه در جنوب رشت : در جنوب رشت (كوه دُرفَك)، توالي پيوستهاي از سنگهاي ژوراسيك بالا – بارمين وجود دارد كه با سه ناپيوستگي رسوبي تا آشكوب ماستريشتين ادامه مييابد. اين مجموعه كه حدود 3500 متر ضخامت دارد قابل تقسيم به رديفهاي زير است (آنلز و همكاران، 1975) :« سنگهاي تيتونين » با حدود 700 متر ستبرا، سنگآهكهاي همگن، خاكستري رنگ و داراي قلوههاي چرت است.
« سنگهاي نئوكومين » با حدود 800 متر ستبرا، سنگآهكهاي سيلتي – ماسهاي، سنگآهك نازك لايه و ماسهسنگ است كه داراي آمونيتهاي نوع Berriasellidae و ديگر سنگوارههاي بارز نئوكومين است.« سنگهاي بارمين » رسوبات تخريبي است كه با سنگهاي جوانتر كرتاسة پايين (آپتين) ارتباط دگرشيب دارد (تنها دگرشيبي معرفي شده بين بارمين و آپتين) .
« سنگهاي آپتين - آلبين » با حدود 800 متر ستبرا، رخنمونهاي محدود و پراكنده دارند كه با دولوميت، كنگلومرا، ماسه سنگ آغاز و با سنگآهكهاي بايوهرمي اُربيتوليندار ادامه مييابد.
« سنگهاي سنونين » توالي همگني از سنگآهكهاي گلوبوترونكانادار است كه در ميان دو دگرشيبي پس از آلبين و پيش از ماستريشتين) قرار دارند.
« سنگهاي ماستريشتين » با حدود 1200 متر ستبرا، از نوع سنگآهكهاي ماسهاي است كه به طور محلي گلوكونيت ميشود و قلوههاي كوارتز در آن عموميت دارد. توالي ماستريشتين، به طور دگرشيب در زير كنگلومرايي قرار ميگيرد كه با سازند فجن (پالئوسن) قياس شده است.
كرتاسه در ناحيه لاهيجان – اَملَش : بنا به گزارش آنلز و همكاران (1975)، در ناحية لاهيجان – اَملَش، همانند ديگر نقاط البرز شمالي گذر ژوراسيك به كرتاسه تدريجي است. ولي در اينجا، لايههاي گذر ژوراسيك – كرتاسة رخسارة آواري (سيلت سنگ، ماسهسنگ، گلسنگ) دارند كه با ديگر نقاط البرز شمالي تفاوت آشكار دارد.
« سنگهاي بارمين » اين ناحيه حدود 200 متر گدازههاي قليايي است.
« سنگهاي آپتين - آلبين » با سنگآهكهاي حاوي اُربيتولين مشخص ميشود. يك ناپيوستگي رسوبي از نوع دگرشيبي زاويهدار بين آلبين و سنونين قابل شناسايي است.
« سنگهاي سنونين » با حدود 1300 متر ستبرا، سنگهاي آذرين قليايي زيردريايي از نوع آگلومراي لايهاي، توف، گدازه وگدازههاي قليايي است كه با سنگآهكهاي داراي اُربيتولين، ارتباط دگرشيب دارد. ميانلايههاي آهكي اين مجموعه داراي گلوبوترونكاناهاي سنونين است.
مجموعههاي آتشفشاني سنونين، منحصر به ناحية لاهيجان – اَملَش نيست. در برشهاي چمرود، پل رود بالايي، خشكهرود و شمال پرنكوه، بخش بزرگي از سنگهاي سنونين همچنان از نوع آگلومرا، گدازه، توف و 000 است.
« سنگهاي ماستريشتين » آواري و از نوع كنگلومرا و ماسهسنگ است كه حدود 300 متر ستبرا دارد و مرز پايين آن با مجموعة آتشفشاني سنونين و مرز بالاي آن با كنگلومراي پالئوسن (سازند فجن) دگرشيبي زاويهدار است.
كرتاسه در محدودة مركزي البرز شمالي : در جنوب چالوس، توالي ويژهاي از سنگهاي كرتاسه وجود دارد كه ضخامت درخور توجهي از سنگهاي آتشفشاني دارد. به گزارش كارتيه (1971)، در پايانة شمالي درة چالوس، سنگهاي ژوراسيك مياني (سازند دليچـــاي) و ژوراسيك بالايي (سازند لار) وجود ندارد و نهشتههاي شيلـي -ماسهسنگي گروه شمشك را توالي سنگهاي كرتاسه ميپوشاند كه ضمن داشتن ناپيوستگيهاي رسوبي بزرگ، تغييرات سني آن از بريازين تا كامپانين است.
در اينجا، پايينترين بخش رديفهاي كرتاسه، رديفي از سنگآهك ائوليتي، روشنرنگ و تودهاي همراه با لايههاي نازك شيل آهكي – رسي و مارن است كه جلبك و كالپيونلاهاي بريازين – والانژنين دارد. كارتيه به بخش مياني سنگهاي كرتاسة جنوب چالوس، « سازند چالوس » نام داده كه حدود 1800 متر ستبرا دارد و با ناپيوستگي، سطح هوازدة سنگآهكهاي بريازين – والانژنين را ميپوشاند. سازند چالوس 5 عضو دارد :
« عضو آتشفشاني زيرين » با 325 متر ضخامت شامل دياباز سُرخ تيره تا قهوهاي و لايههاي سيلتي مارني و به احتمال به سن والانژنين – بارمين است.
« عضو آهك زيرين » شامل 170 متر سنگآهك اُربيتوليندار و شيلهاي ماسهاي با سن بارمين پسين – آپتين است.
« عضو آتشفشاني مياني » شامل 120 گدازههاي ديابازي، سنگهاي آذرآواري و مارنهاي سيلتي سُرخرنگ است.
« عضو آهك بالايي » شامل 70 متر سنگآهك سيليسي و ماسهاي اُربيتوليندار است كه بخش پاييني آن سن بارمين پسين – آپتين ولي بخش بالايي آن سن سنومانين؟ – سنونين دارد. بدينسان در جنوب چالوس، سنگهاي آلبين سرنوشت روشني ندارند و وجود يك ناپيوستگي بين آپتين – سنونين محتمل است.
« عضو آتشفشاني بالايي » با حدود 500 متر ضخامت، شامل يك توالي رسوبي – آذرين، از كنگلومرا (در زير)، بازالت اليويندار (در وسط) و كنگلومرا در بالاست كه سن سنومانين مياني – پسين دارد. بالاترين توالي كرتاسة جنوب چالوس، سنگآهك و مارن گلوبوترونكانادار به سن سانتونين – ماستريشتين است. اين نهشتهها، به طور همشيب و پيوسته به رسوبات دانين ميرسد و اين نشانگر آن است كه در جنوب چالوس، عملكرد رخداد كوهزايي لارامين منطبق بر مرز كرتاسه – ترشيري نيست. گفتني است كه در بخش شمالي درة هراز، ويژگيهاي سنگي كرتاسه، مشابه جنوب چالوس است، ولي بنا به گزارش سوسلي (1976)، در درة هراز، سنگهاي كرتاسه در روي مجموعة گچ – ملافير (ژوراسيك بالايي – نئوكومين) ديده ميشوند.
كرتاسه در محدودة خاوري البرز شمالي : در نواحي گنبد – گرگان – نوده، همانند پارهاي از نواحي البرز شمالي و البرز جنوبي، ميتوان شاهد يك گذر تدريجي ولي همراه با تغيير رخساره، از تيتونين (ژوراسيك پسين) به آشكوبهاي بريازين – هوتريوين (كرتاسة پاييني) بود، به گونهاي كه سنگآهكهاي سازند لار در انتها مارني ميشوند و به تدريج به رخسارة مارني – رُسي – آهكي سازند پاقلعه به سن والانژنين تا بارمين ميرسد. به نظر ميرسد كه در اين نواحي، ناپيوستگي رسوبي وابسته به رخداد زمينساختي سيمرين پسين پس از آشكوب هوتريوين اثرگذار بوده است. فونتن (1977)، سنگهاي كرتاسة جنوب گنبدكاووس را در قالب سه واحد سنگي غيررسمي معرفي كرده است :
سازند پاقلعه : به سن والانژنين – هوتريوين و ضخامت تا 500 متر كه به سه بخش زير قابل تقسيم است.
« بخش پاييني » 200 تا 250 متر مارن، رسهاي خاكستري – آبي به سن والانژنين پيشين با تناوبهايي از سنگآهك نازك لايه در بالا است.
« بخش مياني » حدود 190 متر سنگآهك تخريبي قهوهاي به سن والانژنين پسين – هوتريوين است كه به داشتن صدف فراوان و ميانلايههاي رسي –ماسهسنگي مشخص است.
« بخش بالايي » حدود 120 متر دولوميت و ميكرايت گلي رنگ به سن هوتريوين پسين – بارمين است.سازند پاقلعه ويژگي يك چرخة پسرونده دارد. مرز پايين آن با سازند لار تدريجي، و مرز بالاي آن با كنگلومراي چندزادي سازند جامي شوران (آپتين – آلبين)، ناپيوسته است.
سازند جاميشوران : يادآور سنگآهكهاي اُربيتوليندار بارمين – آپتين ديگر مناطق ايران است. اين سازند همچنان با يك واحد آواري ماسه سنگي به ضخامت 20 تا 30 متر آغاز و به تدريج به ميكرايتهاي روديستدار با رخسارة اورگونين به ضخامت 260 تا 270 متر ميرسد كه در بخش پايين، نازك لايه و ماسهسنگي، و در بالا تودهاي و ريفي است.
مرز پاييني سازند جاميشوران با سازند پاقلعه، از نوع دگرشيبي موازي است ولي مرز بالايي آن با رديفهاي كرتاسة پسين « سازند قلعه موران »، دگرشيبي زاويهدار خفيف است. با توجه به دادههاي سنگي و زيستي، سازند جاميشوران يادآور رَمپهاي كربناتي بارمين – آپتين ايران است كه با سازند تيزكوه البرز و ديگر سازندهاي همزمان درخور قياس است.
سازند قلعهموران : نشانگر يك واحد سنگي از سنگآهكهاي ماسهاي، گلوكونيتدار و تا اندازهاي گل سفيدي است كه سن سنونين پسين (سانتونين – كامپانين) دارد و با رديفهاي سنونين ديگر نقاط ايران قابل قياس است.
بخش پاييني اين سازند حدود 10 متر ماسه سنگ گلوكونيتدار و يا بيوميكرايت ماسهسنگي است كه بقايايي ازپلانكتونها، خارپوستان و اينوسراموس دارد. بخش بالايي، با 60 تا 70 متر ستبرا، شامل سنگآهكهاي گرهكي، گل سفيدي و سرشار از قطعات اسفنج است.ماسهسنگ گلوكونيتدار بخش پاييني و كارستهاي قديمي، شاهدي بر يك ايست رسوبي از نوع دگرشيبي به سن آلبين تا سنونين پسين است كه دو سازند جاميشوران (در زير) و قلعة موران (در بالا) را از يكديگر جدا ميسازد.
در اواخر كرتاسه، حوضة البرز خاوري، تحت تأثير كوهزايي لارامين از آب خارج شده است.
كرتاسه در آذربايجان
در گسترههاي وسيعي از آذربايجان، كهنترين سنگهاي كرتاسه، رديفهاي كربناتي اُربيتوليندار، به سن بارمين- آپتين با رخنمون محدود و بسيار پراكنده است كه به طور دگرشيب زمينهاي گوناگون به ويژه رسوبهاي زغالدار و دگرشكل شدة گروه شمشك را ميپوشانند.
رديفهاي آلبين و جوانتر بيشتر نواحي آذربايجان نهشتههاي شيلي – مارني فليش گونه هستند كه به طور عموم، همراهاني از گدازههاي بازيك زيردريايي دارند و به نهشت آنها در گودالهاي پوياي فروبوم، محدود به زونهاي گسلي، اشاره دارند كه از ميان آنها، سه فرونشست زنجان – مراغه، فرونشست شمال تبريز - جلفا و فرونشست باختر اروميه (ماكو- مهاباد) بارزتر است. در بيشتر فرونشستهاي فروبومي، به ويژه در شمال تبريز و باختر درياچة اروميه، در زمان سنونين پسين با سرانجام گرفتن حوضههاي فليشي، شرايط آرام و سكويي، دوباره چيره شده است.
در « فرونشست زنجان – مراغه » بخش ناچيزي از توالي كرتاسه شامل سنگآهكهاي اُربيتوليندار آپتين است كه به طور عمده در جنوب خاوري سلطانيه، باختر زنجان (500 تا 600 متر)و همچنين در بخش خاوري درياچة اروميه مانند دربند، ديزج و 000 برونزد دارند. در اين فرونشست، گسترههاي باختر زنجان (حد فاصل كَرَسف تا سعيدآباد) همچنين از خاور مياندوآب تا بندر رحمانلو و زينتلو و نيز در جزاير اسپير، قويونداغي و اشك، سنگهاي كرتاسه از تناوب لايههاي شيل و ماسه سنگ كوارتزي به رنگ هوازده خاكستري تيره تا سياه به شدت چينخورده تشكيل شده كه در بين آنها سنگهاي آتشفشاني از نوع نيمه بازيك تا بازيك ديده ميشود. به نظر شهرابي (1373)، همبري رديفهاي شبه فليشي كرتاسه با سنگآهكهاي اُربيتوليندار آپتين (سازند تيزكوه) تدريجي است. در اين رسوبات فليشي، سنگواره كمياب است. در كوه محمود (ناحية مراغه) تنها آمونيت موجود را سيدامامي از نوع Pusania sp. به سن آلبين دانسته است (شهرابي، 1373). ولي در باختر زنجان (فلتوق)، در ميان آهكهاي مارني و آهك ماسهاي موجود در رسوبات شبه فليشي، آمونيت، بلمنيت و ميكروفسيلهاي پلانكتون شاخص، سن تورونين را براي اين نهشتهها اثبات ميكند ولي سن بالايي اين توالي دانسته نيست (صادقي، 1378).
در « فرونشست شمال تبريز » توالي كرتاسة پيشين، به ويژه در كوه مورو، با رسوبهاي آواري سُرخ روشن به ستبراي حدود 30 متر آغاز ميشود و به تدريج به حدود 45 متر سنگآهكهاي خاكستري رنگ با لايهبندي منظم، داراي دوكفهاي و اُربيتولين فراوان، به سن آپتين – آلبين ميرسد.در شمال تبريز، توالي فليش كرتاسة بالا از شيل و ماسهسنگ همراه با لايههاي آهكي تشكيل شده و آندزيتهاي زيردريايي نيز بخش مهمي از اين توالي را تشكيل ميدهند. اسديان (1372)، نمونههايي را كه از بخشهاي مختلف اين واحد گرفته، به سن ماستريشتين ميداند. در كرتاسة پسين، شرايط دريايي كم عمق نوع سكو، جانشين حوضههاي عميق فروبوم شده. رسوبات اين درياي كم عمق، به ويژه در شمال آذربايجان در منطقة بين خوي و جلفا، حدود 700 تا 6000 متر مارن و آهكهاي مارني داراي گلوبوترونكا است كه عدسيهايي از سنگآهكهاي ريفي با فسيل روديست، اينوسراموس و آمونيت دارد. مارن و آهكهاي گلوبوترونكادار نيز خود با دگرشيبي مهم در زير توالي پالئوژن قرار ميگيرد (شميراني، 1363).
« فرونشست باختر درياچة اروميه » بخش شمال باختري اولاكوژن سنندج – سيرجان است كه رديفهاي كرتاسة آن در گودالهاي پوياي مزوزوييك شكل گرفتهاند به همينرو، نهشتههاي كرتاسة آن رخسارة فليش توربيدايت دارند كه به داشتن اوليستوليتهاي كربناتي، جريانهاي آشفته و به ويژه حجمهاي زياد سنگهاي آتشفشاني شاخص است. بخشي از رديفهاي كرتاسة بالايي اين فرونشست، رسوبهاي پلاژيك كرتاسة بالايي، به ويژه ماستريشتين است كه با مجموعههاي افيوليتي همراهاند.در باختر درياچة اروميه، حقيپور (1367)، رخسارههاي فليشي كرتاسه را با شيلهاي بيابانك و شيلهاي سنندج قابل قياس دانسته و ستبراي آنها را بيش از 2000 متر برآورد ميكندكه به طور عمده شامل شيل، شيلهاي سيلتي – اسليتي و كوارتزيتي شده (دگرگوني خفيف) و ميان لايههاي ماسهسنگ، سيلت سنگ، عدسيها و لايههاي سنگآهك، سنگآهك كنگلومرايي يا كنگلومرا با سيمان كربناتي است كه تناوبهايي از سنگهاي آتشفشاني آندزيتي / داسيتي نيز به همراه دارد.
ميكروفسيلهاي لايههاي كربناتي، تغييرات سني از ترياس پسين –تا آپتين دارد و به نظر ميرسد كه شرايط فليشي آغاز شده از ترياس پسين، تا كرتاسه ادامه داشته است.سنگهاي كرتاسة بالاي باختر درياچة اروميه، بخشي از آميزة افيوليتي محور ماكو – مهاباد است كه ويژگي عمومي آميزههاي رنگين كرتاسة پسين ايران را دارند و به طور دگرشيب با توالي ستبري (بيش از 1000 متر) از ماسه سنگ، شيل و كنگلومرا به رنگهاي سبز تيره، خاكستري تيره و سُرخ تيره پوشيده شدهاند. اينها به دليل داشتن گونههاي متنوعي از گلوبوترونكانا، به سن ماستريشتين هستند ولي احتمال دارد كه داراي بخشهاي جوانتر مانند پالئوسن – ائوسن نيز باشند. آميزههاي افيوليتي و مجموعههاي فليشي كرتاسة پسين باختر درياچة اروميه، يادآور مجموعههاي افيوليتي – فليشي خاور ايران است.
« در فرونشست سنندج » توالي كرتاسة پايين، مجموعهاي بُر خورده از شيلهاي تيرهرنگ، ماسهسنگ، سنگآهكهاي داراي اُربيتولين و سنگهاي آتشفشاني از گونة حدواسط تا بازيك و بدون نظم چينهاي هستند و حتي به طور محلي رسوبها و محيطهاي آشفته را تداعي ميكنند. اُربيتولينهاي آپتين شاخصترين سنگوارة واحدهاي كربناتي است. سيدامامي دو آمونيت پيدا شده در واحدهاي شيلي اين مجموعه را از نوع(Prodeshaysites tenuicostatms (KOENEN و Pseudohaploceras sp به سن آپتين دانسته است (زاهدي 1985). نهشتههاي كرتاسة بالايي ناحية سنندج، همچنان فليش گونه و شامل مجموعة ستبري (1700 متر) از شيلهاي تيرهرنگ هستند كه لايههاي چندي از سنگآهك، كنگلومرا و آتشفشاني دارند و شهر سنندج بر روي آن ساخته شده است و به همينرو « شيل سنندج » ناميده شده است.
واحدهاي كنگلومرايي توصيف شده در اين مجموعه، شامل كوارتزيت، سنگآهك، اتشفشاني و شيل است. سنگآهكها كمي گرد شده و سنگهاي آتشفشاني بيشتر گوشه هستند. خميرة كنگلومرا، آهك رُسي با دانههاي كوارتزيت و تكههاي شيل سياه فراوان است كه به روشني به جريانهاي آشفته زيردريايي اشاره دارد. نسبت دادن اين شيلها به زمان كرتاسة پسين، به دليل تناوبهاي آهكي داراي روزنهداران گلوبوترونكانا، دوكفههاي اينوسراموس، آمونيت است كه همگي آنها از آن كرتاسة پسين (سنونين) اند.