پرکامبرین در ایران-صفحه 2
ميگماتيتي شدن و تشكيل گرانيتهاي آناتكسي
در كمربند دگرگوني ايران مركزي، در اثر فرآيندهاي دگرگوني، دماي ناحيه به حدي رسيده كه سنگهاي اوليه مانند گريوكها، آركوزها، آتشفشانيها و حتي كربناتها ذوب و روان شده كه حاصل آن پيدايش ميگماتيت، گرانيتهاي آناتكسي و ديوريتهاي گسترده است (حقيپور، 1974). در مجموعة چاپدوني دو فاز ميگماتيتي شدن، در ارتباط با دو فاز دگرگوني، شناسايي شده است. ميگماتيتهاي فاز نخست، با دگرگوني فاز نخست پيوند دارند و بيشتر از نوع ميگماتيتهاي رگهاي همزمان با زمينساخت ( (Syntectonicاست. ميگماتيتهاي فاز دوم، منشاء آرنيتي دارد كه موجب تشكيل روانههاي گرانيتي شده است. ميگماتيتهاي جوانتر در ميگماتيتهاي فاز نخست نفوذ كرده و به دليل قرارگيري در برگوارگي جا به جا شده و سطوح محوري ريز چينهاي مربوط به فاز دوم دگرگوني، ميگماتيتي شدن از نوع بعد از زمينساخت ( (Post Tectonic است.
گفتني است كه پديدة ميگماتيتي شدن و تشكيل گرانيتهاي آناتكسي، منحصر به ناحية ساغند و پشتبادام نيست و اين پديده در نقاط ديگر ايران مانند تكاب، ترود، باختر اروميه، ازبكوه و 000 نيز همچنان گزارش شده است.
در ناحية ترود، دگرگونيهاي منسوب به پركامبرين، بيشتر از نوع گنيس، آمفيبوليت و شيستهاي گارنت و هورنبلنددار است كه از نظر شدت دگرگوني، بالاترين رخسارة آمفيبوليت را دارند. به همينرو، تفريق دگرگوني پيشرفت چشمگير دارد و حاصل آن، ايجاد بافت چشمي و سيماي نوار مانند تاريك و روشن در گنيسها است. اين مجموعه كه ريخت گنبدي دارد، به طور دگرشيب توسط رسوبهاي كم دگرگوني ترياس – ژوراسيك (گروه شمشك)، پوشيده شده است. تفاوت سنگشناسي و همچنين اختلاف ناگهاني و شديد نوع و درجة دگرگوني سبب شده تا هوشمندزاده و همكاران (1357) دگرگونيهاي درجة بالا را به پركامبرين نسبت دهند. هرچند كه پديدة دگرگوني ممكن است مربوط به رخداد ترياس پسين باشد.
در ناحية انارك، از شمال نايين تا حوالي ساغند – پشتبادام، يك مجموعة شيستي تيره رنگ برونزد دارد كه همراهاني از فيليتهاي گرافيتي، كوارتزيت، سنگ آهكهاي متبلور، كلريت اپيدوت شيست، ميكا شيست و اپيگنيس دارد. اين مجموعه را اشتال (1911) به سن آركئن دانسته است. داودزاده و همكاران (1969) ضمن اعتقاد به سن پركامبرين به اين مجموعه « دگرگونيهاي انارك» گفتهاند. بر اساس كار زمينشناسان شركت تكنواسپورت، در ناحية انارك اين مجموعه شامل 5 كمپلكس چاهگربه، مرغاب، پتيار، محمدآباد و دوشاخ است. ولي در ناحية خور، 5 كمپلكس چاهگربه، پتيار، كبودان، دوشاخ و پشتبادام سازندگان دگرگونيهاي انارك است.
الماسيان (1997)، شيستهاي انارك را به شرح زير تقسيم ميكند.با توجه به جدول زير « شيستهاي انارك » به سن نوپروتروزوييك – كامبرين پيشين است كه در زمان ترياس پسين، و در اثر رويداد سيمرين پيشين، دگرگون شدهاند.
پركامبرين در سنندج – سيرجان
زون سنندج – سيرجان به عنوان پرتكاپوترين حوضة ساختاري – رسوبي ايران، يك كافت ميانة بلوك است كه بيشتر سنگهاي آن دگرگون است. از گذشته بسياري از دگرگونيهاي موجود در مناطق سيرجان، حاجيآباد، كوليكُش، شهركرد، بويين، ازنا، گلپايگان، موته، مهاباد، مريوان، تكاب، باختر درياچة اروميه و 000 به پركامبرين نسبت ميدهندكه چكيدة آن در جدول زير ارائه شده است.
پركامبرين در البرز
دگرگونيهاي منسوب به پركامبرين كوههاي البرز، تنها در دامنة شمالي اين كوهها برونزد دارند كه از آن جمله ميتوان به شيستهاي گرگان، دگرگونيهاي اسالم – شاندرمن در جنوب باختري انزلي و دگرگونيهاي علمكوه (باختر كلاردشت) اشاره كرد. بر خلاف گزارشهاي متعدد موجود، پركامبرين بودن سنگهاي دگرگوني نواحي ياد شده چندان محرز نيست و به نظر ميرسد كه در فرآيند دگرگوني اين نواحي زمينساخت برخوردي صفحههاي ايران و توران، در زمان ترياس پسين و يا دگرگوني همبري (در ناحية عَلَمكوه) نقش اساسي داشتهاند كه موارد زير از آن جمله است.
در ناحية گرگان (شيستهاي گرگان)، از حوالي گرگان تا حدود 120 كيلومتري باختر اين شهرستان (جنوب خاوري نكا) تناوبي از سنگهاي آتشفشاني بازيك دگرگون شده، كوارتزيت، كوارتزويك و به ويژه شيستهاي تيره رنگ، برونزد دارد كه مرز شمالي آن محدود به گسل خزر و در جنوب به وسيلة همبري گسل بر روي سنگهاي پالئوزوييك بالايي رانده شده است كه بخش قابل رؤيت آنها، حدود 1000 متر ستبرا دارد.
گانسر (1951)، اشتوكلين (1968)، و 000 زمينشناساني هستند كه به طور استنباطي، شيستهاي گرگان را پيسنگ پركامبرين كوههاي البرز دانستهاند. ژني a)1977) ضمن مقايسة شيستهاي گرگان با مجموعة بُنهشورو با ارائة دلايل زير، شيستهاي گرگان را به سن پركامبرين دانسته است:
1- سن پرتوسنجي، كه در حدود 300 ± 1278 تا 100 ± 985 ميليون سال برآورده شده است،
2- پوشيده شدن شيستهاي گـــرگان با تنـــاوبي از كراتوفيـــر، شيست آرنيتـي و كوارتز آرنيت، به نـام « سازند محمدآباد»، كه به باور ژني قابل قياس با سنگهاي آتشفشاني وابسته به كوهزايي پركامبرين پسين (سازند قرهداش) است.
3- پوشيده شدن شيستهاي گرگان با تناوبي در حدود 120 متر ماسهسنگ سُرخ با يك افق كوارتزي سفيد رنگ در بالا كه قابل قياس با سازند لالون (كامبرين پيشين) دانسته شده است. ولي هوشمندزاده و همكاران (1367) قديمي بودن شيستهاي گرگان را مردود دانسته و با توجه به فرآيندهاي دگرگوني تدريجي از رخسارة شيست سبز (شيستهاي گرگان) تا رخسارة پرهنيت – پمپليييت سازند محمدآباد و سازند لالون، تمام اين مجموعه را متعلق به اواخر پركامبرين تا ميانة پالئوزوييك ميدانند. حمدي (1374) با پيدا كردن فسيلهاي پالئوزوييك، شيستهاي گرگان را به سن پالئوزوييك (اوردويسين، دونين، كربنيفر) ميداند.
علوي (1991) شيستهاي گرگان را شامل بخشهايي از سنگهاي ماگمايي اردويسين – دونين و توالي سكوي دونين – ترياس مياني ميداند كه در ترياس پسين و در اثر برخورد صفحة ايران و توران به شدت دگرشكل و دگرگون شده است. افتخارنژاد و بهروزي (1370) مجموعة شيستهاي گرگان را با منشورهاي برافزايندة بقاياي تتيس كهن مشهد قابل قياس و به سن پرمين دانسته و عامل دگرگوني را با رويداد سيمرين پيشين وابسته ميداند.ولايتي (1381)، بر پاية هاگهاي شبه قارچ، شيستهاي گرگان را به سن ترشيري ميداند. به نظر ميرسدكه شيستهاي گرگان يك واحد سنگچينهاي در مرتبة سازند نيست، بلكه اين انباشتهها، مجموعة درهمي از اوليستوليتهاي گوناگون به سنها و جنسهاي متفاوت است كه به لحاظ قرار گيري اتفاقي در محل زميندرز تتيس كهن، با يكديگر مخلوط شدهاند. در ناحية علمكوه يك مجموعة دگرگوني به نام سازند بَرير (بارير) متشكل از اسليت، كوارتزيت، تالك شيست، مرمر و 000 گزارش شده كه با كمپلكس ضخيم مرمري، توفهاي دگرگوني، هورنفلسهاي بازيك، تالك شيست و سنگهاي سيليسي آهكي پيوند پيچيده و نامشخص دارند.
در 1962، گانسر و هوبر، اين مجموعة دگرگوني را به سن پركامبرين دانستند. ولي، بررسيهاي بعدي نشان داد كه دگرگونيهاي عَلَمكوه داراي سنگوارههاي پالئوزوييك و مزوزوييك هستند كه در اثر فرآيند همبري مجاورتي ناشي از تزريق گرانيت عَلَمكوه به سن حدود 5 ميليون سال، دگرگون شدهاند.در جنوب باختري انزلي در نواحي اسالم و شاندرمن، يك مجموعة دگرگوني شامل ميكاشيست (حاوي اكتينوليت، گارنت، زويسيت و مسكوويت)، گنيس دانهريز و آمفيبوليت به نام كمپلكس اسالم – شاندرمن برونزد دارد كه در زونهاي گسليده بُرشهايي عدسي مانند از سنگهاي اولترابازيك دارد. كلارك و همكاران (1975) اين دگرگونيها را يك فرازمين كهن پركامبرين دانستهاند كه به طور دگرشيب با سنگهاي ژوراسيك پوشيده شده است. ولي افتخارنژاد (1371)، علوي (1991)، اين مجموعه را نوعي پوستة اقيانوسي وابسته به تتيس كهن و به سن پرمين ميدانند كه در طول كوهزايي سيمرين پيشين، بر روي حاشية غيرفعال قارهاي البرز، فرارانش كرده است.يادداشت: با آنچه گفته شد، دگرگونيهاي درجة بالا به سن پركامبرين در البرز برونزد ندارند. به نظر ميرسد كه كهنترين سنگهاي پركامبرين البرز « سازند كهر » است كه حاوي آكريتاركهاي پروتروزوييك پسين است.
پركامبرين در زاگرس
پيسنگ پركامبرين زاگرس در هيچ نقطهاي رخنمون ندارد ولي، با توجه به اندازهگيريهاي مغناطيس هوايي، گرانيسنجي و بررسيهاي چينهشناختي، اين باور وجود دارد كه پيسنگ زاگرس دنبالة شمال – شمال خاوري سپر عربي – نوبي(Arabian – Nubian Shiel) است كه از شمال خاور آفريقا تا عربستان و حتي تا حوضة زاگرس ادامه دارد. اطلاعات ژئوفيزيكي نشان ميدهد كه در فروافتادگي دزفول، سطح پيسنگ در عمق 15 كيلومتري زير سطح درياي آزاد است. در ناحية لرستان اين سطح در ژرفاي 6 كيلومتر از سطح دريا قرار دارد ولي به سمت راندگي اصلي زاگرس، سطح پيسنگ به سرعت بالا ميآيد. بر اساس اندازهگيريهاي گرانيسنجي، در فارس داخلي قاعدة پيسنگ در ژرفاي 35 كيلومتر و در كوه دينار – زردكوه در ژرفاي 55 كيلومتر است. تلفيق نتايج مغناطيس هوايي و گرانيسنجي گوياي آن است كه ضخامت پيسنگ زاگرس در حدود 25 تا 50 كيلومتر است، (مطيعي، 1372).
سنگهاي نا دگرگوني پركامبرين
سنگهاي نادگرگوني پركامبرين ايران در شرايط رسوبي نابرابر تشكيل شدهاند و به همينرو ميتوان آنها را به دو گروه بزرگ تقسيم كرد.گروه نخست، كهنتر بوده و بيشتر از نوع نهشتههاي دريايي است كه با ستبراي زياد و يكنواختي تركيب در بيشتر نواحي ايران رخنمون دارند.گروه دوم، كه جوانتر و در بالا است، از رسوبهاي بر قارهاي ((Epicontinental تشكيل شده كه گاهي به انواع تبخيري تبديل ميشود و در مقايسه با گروه نخست، ستبراي كمتري دارند.عامل اساسي در تفاوت شرايط رسوبگذاري در مجموعة نادگرگوني پركامبرين ايران همان رويداد زمينساختي كاتانگايي است كه ضمن چين دادن سنگهاي بخش زيرين و تكاپوهاي ماگمايي اسيد، سبب شده تا شرايط دريايي به شرايط نزديك قارهاي تبديل شود.
رسوبهاي دريايي نادگرگوني پركامبرين
از نگاه تركيب، رسوبهاي دريايي نادگرگوني ايران بسيار يكنواخت بوده و گسترش بسيار زيادي دارند. اين سنگها شامل رديفي از سنگهاي انباشته شده در آبهاي كم ژرفا، مانند توفهاي شيلي، سيلت سنگ و ماسهسنگ است كه بين لايههايي از آذرآواري، گدازه اسيد و يا لايههاي دولوميتي دارند. رنگ متمايل به سبز در آنها عموميت دارد و به واقع از ويژگيهاي آنها است. با وجود تشابه بسيار زياد سنگ رخساره و رنگ، به اين سنگها در نواحي گوناگون، اسامي متفاوت داده شده است. جدول زير معرف واحدهاي سنگچينهاي مورد سخن است كه به خوبي با يكديگر هم ارز و قابل قياساند. گفتني است كه:
* دگرشيبي مرز بالاي رسوبهاي دريايي نشانگر عملكرد رخداد كاتانگايي است ولي اين رويداد در همه جا شدت يكسان نداشته به همين رو در البرز مركزي – آذربايجان سنگهاي پركامبرين پسين به ظاهر به طور همشيب بر روي سازند كهر ديده شده است، ولي يك تغيير ناگهاني سنگشناسي در فصل مشترك آنها وجود دارد.
* اگرچه رسوبهاي نادگرگوني ياد شده متعلق به محيطهاي دريايي دانسته شدهاند، ولي ساختهاي استروماتوليتي و رسوبي گوناگون (برشهاي دولوميتي، افقهاي هوازده، خاكهاي قديمي) نشان ميدهد كه بيشتر اين نهشتهها در محيطهاي كشندي انباشته شدهاند. لاسمي (1370) بر اين باور است كه بخش زيرين سازند كهر، به گمان قوي، نشانگر رخسارههاي درون كراتون است ولي بخش مياني و بالايي اين سازند، بيشتر، دربرگيرندة رخسارههاي سيليسي آواري محيط قارهاي (رودخانة ماندري) و حدواسط (دلتايي) و به مقدار كم تر رخسارههاي كربناتي سكويي است كه همراه با سنگهاي آذرين و توف نهشته شدهاند و به همينرو دريايي دانستن نهشتههاي كهر نياز به شواهد بيشتر دارد. در هر حال، در ناحية كرمان، « سري مراد » داراي جلبك و راديولرهاي نواحي ژرف دريا است و نشان ميدهد كه به طور محلي، حوضة رسوبي پركامبرين ژرفاي بيشتر داشته است.
* وجود نشانههايي از آكريتارك در تناوبهاي شيلي و استروماتوليت در واحدهاي كربناتي سازند كهر سبب شده تا زگر (1977) و حمدي (1374)، سازند كهر را به سن ريفئن(Riphean) بدانند، ولي سن وندين را براي بخشي از لايههاي بالايي آن محتمل ميدانند.
* وجود دو جنس Spumellaria و Laminarites (از خانوادة راديولاريا) و همچنين جنسهاي ميكروسكوپي از نوع Lophododioerodium و آثار كرم مانند Sabellarifex در سري مراد، سبب شده تا به اين نهشتهها سن پركامبرين داده شود (هوكريده، 1962). ولي حمدي (1374) گاهي به سن اردويسين و گاهي به كامبرين پيشين (توماتين) باور دارد.
* سازند كلمرد سنگواره ندارد. ولي چينخوردگي شديد، شباهتهاي زياد سنگشناختي، جايگاه چينهشناسي و ديگر ويژگيهاي فيزيكي سبب شده تا اين سازند با رديفهاي دريايي نا دگرگوني ديگر نواحي ايران (كهر، مراد و 000) قياس و به سن پركامبرين دانسته شود. ولي حمدي (1374) پـــارهاي ساختهــاي فرسايشي را نتيجة فعاليت جنس Monomorphichnus sp, Cylindrichous sp و Oldhamia antigua دانسته و سازند كلمرد را به ديرينگي كامبرين پيشين ميداند، در حالي كه هيچيك از ويژگيهاي سازند كلمرد با رديفهاي كامبرين شناخته شدة ايران شباهت ندارد.
* در ناحية شيرگشت (شمال طبس)، حالت استثنايي از سنگهاي دريايي كم دگرگون شدة پركامبرين گزارش شده كه متشكل از رديف يكنواختي از آهكهاي سيلتي با ميانلايههايي از سيلتهاي سبز يا شيلهاي فيليتي زرد تا ارغواني است. وجود پولكهاي سريسيت در سطوح لايهبندي، ريزچين و خطوارگي در اين سنگها نشانة دگرگوني خفيف آنها است. روتنر و همكاران (1968)، به اين واحد سنگچينهاي « لايههاي شورمShorm Beds) ) » نام داده و ضمن مقايسه با سري مراد و سازند كلمرد، تنها به دليل نداشتن سنگواره اين سنگها را به سن پركامبرين دانستهاند. سهندي (1368)، با توجه به شباهتهاي سنگشناختي و به ويژه وجود مقاطعي از تريلوبيتهاي كامبرين، لايههاي شورم را به حق، همارز نهشتههاي كامبرين (سازند درنجال) ميداند.