فصل پنجم- مزوزوييك در ايران

       زِيرفصل: مقدمه

           عنوان: توضيح

مزوزوييك، به عنوان دومين ائون فانروزوييك، حدود 160 ميليون سال از تاريخ كرة زمين (225 – 65 ميليون سال پيش) را به خود اختصاص ميدهد. در اين دوران، تحولات ژئوديناميكي كرة زمين درخور توجه است، به گونهاي كه مزوزوييك را دوران اشتقاق قارهها و گسترش كف اقيانوسها نام دادهاند.در ميانههاي ترياس، با نخستين اشتقاق گندوانا صفحة استراليا – قطب جنوب، صفحة هند و ماداگاسكار از ابرقارة گندوانا جدا شدهاند.

در اشتقاق دوم گندوانا، كه در ژوراسيك پاياني صورت گرفته، آفريقا و آمريكاي جنوبي از يكديگر جدا شدهاند كه در اثر آن اقيانوس اطلس جنوبي پديدار شده است (در زمان كرتاسة پاياني پهناي اطلس جنوبي 3000 كيلومتر بوده و در حال حاضر 5000 كيلومتر است و كماكان در حال گسترش است). گفتني است كه اقيانوس اطلس شمالي نيز از زمان كرتاسة پسين، ميان دو قارة اروپا و آمريكاي شمالي شكل گرفته ولي در دورة ترشيري كامل شده است.

بررسي جغرافياي ديرينه مزوزوييك ايران در مكان، نشان ميدهد كه شرايط سكويي پالئوزوييك بي هيچگونه رويداد زمينساختي مهم تا ترياس مياني ادامه يافته است. از همينرو، سنگهاي اوايل مزوزوييك ايران همچنان از نوع نزديك قارهاي هستند كه به جز نخلك و كپهداغ، كم و بيش در بيشتر نقاط ايران رخسارة همسان دارند. در ترياس پسين، پس از رخداد زمينساختي معادل سيمرين پيشين Early Cimmerian ، چهرة حوضههاي رسوبي ايران تغيير كرده و از اين هنگام، حوضههايي جداگانه شكل گرفتهاند كه شرايط جغرافياي ديرينه و رسوبي آنها با حوضههاي رسوبي مجاور متفاوت بوده است.

در يك نگاه كلي، ميتوان گفت كه از ترياس پسين تا پايان مزوزوييك سه پهنة آبي مستقل دائمي و يا موقتي در ايران وجود داشته است. در باختر – جنوب باختري ايران (زاگرس)، رخسارة سنگي رديفهاي پس از ترياس مياني – كرتاسة بالايي معرف نهشتههاي دريايي با ژرفاي متوسط و گاه عميقاند كه رخسارة درياي تتيس جوان را دارند. تفاوت رخسارة سنگهاي موردنظر با ساير نواحي ايران آن چنان است كه وجود يك حوضة رسوبي از نوع تتيس جوان را در زاگرس مسجل ميسازد. در گسترة واقع در شمال خاوري زاگرس تا لبة جنوبي كپهداغ، نهشتههاي ترياس بالا – ژوراسيك مياني رديفهاي شيلي، ماسهسنگي زغالدار و سنگهاي ژوراسيك مياني – كرتاسة پاياني رديفهاي مارني و كربناتياند كه در محيطهاي دريايي با ژرفاي متوسط نهشته شدهاند. رديفهاي زغالدار ياد شده همساني بسيار چشمگير با سنگهاي همزمان در آسياي مركزي (تركمنستان، افغانستان و 000) دارند كه نشانة يكپارچگي ايران مركزي – البرز با آسياي مركزي و سرانجام گرفتن نهايي درياي موسوم به تتيس كهن است. در شمال خاوري ايران (كپهداغ)، ترادفهاي لياس – كرتاسة پاياني به گونهاي هستند كه وجود يك حوضة رسوبي مستقل با رسوبگذاري به ظاهر پيوسته را تداعي ميكنند. ولي، همساني رخسارة سنگي و حتي گاهي، زيستي اين رديفها با البرز و حتي ايران مركزي به گونهاي است كه وجود يك حوضة رسوبي مستقل را در پهنة كپهداغ پرسشآميز مينمايد، با اين وجود در زمينشناسي ايران اين پندار وجود دارد كه در گسترة زماني مزوزوييك، كپهداغ حوضة رسوبي جداگانهاي بوده است، كه اين پندار نياز به بازنگري دارد.افزون بر رخداد سيمرين پيشين، جنبشهاي زمينساختي سيمرين مياني (باژوسين – باتونين)، سيمرين پسين (كرتاسة آغازي)، فاز اتريشي و رخداد لارامين (كرتاسة پاياني) هريك به تنهايي بر جغرافياي ديرينه و به ويژه تحولات زمينساختي مزوزوييك ايران اثرگذار بودهاند نمونههاي زير نشانههايي از پيامد رخدادهاي ياد شده بر ژئوديناميك ايران است.

* جدا شدن كامل صفحة ايران از صفحة زاگرس در آغاز ترياس پسين، همراه با تكوين درياي تتيس جوان، در محل راندگي اصلي زاگرس.

* حركت صفحة ايران به سوي صفحة توران و برخورد اين دو همراه با بسته شدن كامل تتيس كهن.

* سرانجام گرفتن محيطهاي پلاتفرمي پالئوزوييك – ترياس مياني و شكلگيري حوضههاي رسوبي پيشبوم ترياس پسين – ژوراسيك مياني.

* شكلگيري اشتقاقهاي درون قارهاي از نوع تتيس جوان همراه با اقيانوسزايي در امتداد گسلهاي طولي و عمدة ايران مركزي.

* بسته شدن سيستمهاي كافتي تتيس جوان در زمان كرتاسة پسين همراه با فرارانش مجموعههاي افيوليتي ايران، به روي لبة ورقها و يكي شدن دوبارة صفحة زاگرس و صفحة ايران.

نكتههاي ياد شده نشان از آن دارد كه بر خلاف آرامش نسبي پالئوزوييك، در زمان مزوزوييك پوستة ايرانزمين بسيار پويا و جنبا بوده است. ماگمازايي، دگرگوني، كافتزايي همراه با جدا شدن صفحات، تشكيل پوستههاي اقيانوسي، همگرايي صفحههاي جدا شده و يكي شدن دوبارة آنها، گواه بر پويايي مزوزوييك صفحة ايران است.

ترياس در ايران

           عنوان: مقدمه

دورة ترياس حدود 35 ميليون سال (230 تا 195 ميليون سال پيش) از تاريخ زمين را به خود اختصاص ميدهد. به دليل سه قسمتي بودن سنگهاي ترياس در اروپاي مركزي و آلمان، براي نهشتههاي نخستين سيستم مزوزوييك از واژة « ترياس » استفاده شده است. در زمينشناسي ايران اين باور وجود دارد كه سنگهاي ترياس ايران به ويژه كربناتهاي پلاتفرمي ترياس پاييني – مياني با رخسارههاي ترياس آلپ همانند هستند به همين رو، در ايران هم ترياس به سه زير سيستم پاييني، مياني و بالايي تقسيم ميشود.به جز كپه داغ و نخلك، در بيشتر نقاط ايران رخسارة سنگي و حتي رخسارة زيستي سنگهاي ترياس يكساناند. با اين وجود، با توجه به ويژگيهاي سنگي، رديفهاي ترياس ايران را ميتوان به دو گروه بزرگ تقسيم كرد.

گروه نخست، نهشتههاي كربناتة آهكي و دولوميتي، معرف محيطهاي دريايي از نوع سكوهاي نزديك به قارهاند كه سن ترياس پيشين - مياني دارند. گروه دوم نهشتههاي تيره رنگ شيلي و ماسهسنگي زغالداراند كه در پيش بومهاي ترياس مياني نهشته شدهاند و سن ترياس پسين دارند(شكل 5-1). مرز دو گروه سنگي ياد شده شواهدي گوناگون از يك رخداد زمينساختي از نوع كوهزايي دارد كه در زمينشناسي ايران با رويداد سيمرين پيشين همارز دانسته شده است . رخداد زمينساختي ياد شده كه با پديدههاي چينخوردگي، گسلش، ماگمازايي و جايگيري تودههاي نفوذي همراه بوده سبب شده تا محيطهاي دريايي ترياس پاييني – مياني به حوضههاي پيشخشكي ترياس بالايي تبديل شوند. جدا از دو گروه سنگي ياد شده، بخشي از سنگهاي ترياس ايران از نوع گدازههاي قليايي هستند كه به ويژه در پاية رديفهاي ترياس بالايي ديده ميشوند. تودههاي گرانيتي ترياس را ميتوان به ويژه در لبة جنوب باختري صفحة ايران (سنندج – سيرجان) و يا در حاشية شمالي آن (البرز شمالي) ديد. دگرگون شدن سنگهاي ترياس مياني و كهنتر و همچنين پديدة كانيزايي از جمله پيامدهاي وابسته به رويداد سيمرين پيشين است.

با وجود يكسان بودن نسبي شرايط رسوبي در البرز، ايران مركزي و زاگرس، ميتوان ناهمساني در رديفهاي ترياس ايران بود. بيشترين تغيير در سنگهاي ترياس پاييني و مياني ناحية آقدربند ديده ميشود كه گواهي بر شرايط رسوبي متفاوت و شايد استقلال حوضة كپه داغ در زمان ياد شده باشد. سنگهاي ترياس بالا دركپه داغ ويژگيهاي سنگي و اقتصادي مشابه با ساير نقاط ايران دارند. اين همساني تا بدانجا است كه بسته شدن درياي تتيس كهن را پيش از ترياس پسين مسجل مينمايد.

ترياس در البرز

در كوههاي البرز، ناآراميهاي زمينساختي اواخر پرمين موجب پس نشست كامل دريا از سكوي پرمين شده است به گونهاي كه به جز چند ناحيه، رديفهاي كربناتة ترياس پاييني – مياني با دگرشيبي فرسايشي، سطوح فرسوده شدة پرمين مياني (سازند روته) و يا پرمين بالايي (سازند نسن) را ميپوشانند. خاكهاي فسيل، افقهاي اكسيده و گاهي عدسيهاي بوكسيتي – لاتريتي مؤيد ناپيوستگي پيش از ترياساند. با توجه به رخساره و سن، رديفهاي ترياس البرز را ميتوان در دو زمان ترياس پيشين – مياني و ترياس پسين بررسي كرد.

ترياس پيشين – مياني در البرز : سنگهاي ترياس پاييني – مياني البرز، رديفهاي كربناتي آهكي – دولوميتي به نام « سازند اليكا » هستند كه بُرش الگوي آن را كلاوس (1964) در درة نور، و در 5 كيلومتري پايين دست روستاي اليكا، به ضخامت 295 متر، مطالعه و معرفي كرده است.

در محل بُرش الگو و ساير نقاط البرز، بخش پاييني سازند اليكا، ضخامتي متغير از سنگآهكهاي نازكلايه و آهكهاي مارني است كه كمي مارن و يا ميانلايههاي نازك دولوميت دارد. لايهبندي نازك، رنگ متمايل به خاكستري روشن، فراواني ساختهاي كرم مانند از ويژگيهاي بخش پاييني سازند اليكا است كه شناسايي و تفكيك آن را از دولوميتهاي ضخيم لاية بخش بالايي فراهم ميسازد. فراوانترين سنگوارههاي بخش ياد شده دو كفهايهاي نوع كلارايا، گاستروپودهاي كوچك و آثار كرم مانند هستند، مقدار ناچيزي جلبك، روزنهداران و به ندرت آمونيت، سنگوارههاي ديگر اين بخشاند. فراواني آثار كرم، ويژگي آشكارآهكهاي لايهلايه است. به همينرو در بيشتر جاها به بخش پاييني سازند اليكا، به طور غير رسمي آهكهاي ورميكوله Vermiculate limestone گفته ميشود. سنگوارههاي اين بخش چندان بارز نيستند ولي باور همگان بر سن ترياس پيشين است.

بخش بالايي سازند اليكا، در همه جا، كربناتهاي دولوميتي – آهكي، ضخيم لايه، روشن رنگ و متراكم به ضخامتهاي متفـاوت (تا 1000 متر) اند.كه سيماي برجسته و كوهساز دارند و به « دولوميتهاي اليكا » معروفاند. به جز سنگوارههاي ميكروسكپي ناچيز، دولوميتهاي اليكا سنگوارة شاخص ندارند ولي معرف سنگهاي ترياس مياني البرز هستند. با اين وجود، در برخي نقاط البرز (شهميرزاد)، لايههاي بازپسين دولوميت اليكا ميكروفسيلهاي آشكوب كارنين (آغاز ترياس پسين) دارند.در بعضي نقاط البرز به ويژه در نواحي ورسك، شهميرزاد، تاقديس آينه ورزان و 000 توالي كاملتري از رديفهاي كربناتي ترياس وجود دارد. در اينگونه نواحي، جدا از دو بخش آهكي و دولوميتي، بخش سوم به سازند اليكا افزوده ميشود كه شامل سنگآهكيهاي سفيدرنگ، ريزدانه و ستبرلايه است كه به ويژه در نزديك پل ورسك شاخص است و از همينرو، « بخش آهكي ورسك» نام دارد. سن آهك ورسك چندان روشن نيست. زانيتني و همكاران (1973) در ناحية آرو (خاور دماوند) روزنهدار Involutina را به سن نورين زيرين دانسته ولي ساير مطالعات ديرينهشناسي بيشتر معرف آشكوب كارنيناند.

سازند اليكا گسترش جغرافيايي وسيعي در آذربايجان، كبودرآهنگ، البرز مركزي و البرز خاوري دارد. در اين نواحي تغييرات سنگشناختي ناچيز است ولي ستبرا از 1000 متر در درة هراز، 295 متر در بُرش الگو و در بعضي نقاط چند ده متر متغير است. تحليل حوضههاي رسوبي اليكا در چند برش جداگانة البرز مركزي سبب شد تا جهاني (1379) بر اين باور باشد كه نهشتههاي سازند اليكا در حاشية شمالي قارة سيمري نهاده شده و شامل طيفي گسترده از رخسارهها است كه در سه دسته رخسارة كربناته وابسته به شرايط آرام، رخسارة كربناتة وابسته به شرايط توفاني و رخسارة آواري قابل گروهبندي است. همين بررسيها نشانگر آن است كه بخش زيرين سازند اليكا در يك سكوي كربناته از نوع رَمپ همشيب، نهشتههاي آغازي بخش مياني سازند در يك سكوي رمپ گسترده (پلاتفرم اپيريك) گذاشته شده و به سوي بالا به حاشيهاي تبديل شدهاند.

سازند اليكا را ميتوان با مجموعة دو سازند سُرخ شيل و شتري در ايران مركزي و سازند خانهكت در زاگرس قابل قياس دانست (شكل 5-2). رديفهاي آغازين ترياس آقدريند (كپهداغ) يادآور سنگآهكهاي ورميكوله است ولي بخش بيشتر رديفهاي ترياس آقدربند ناهمساني رخسارهاي چشمگير با سازند اليكا دارند.

ترياس پسين در البرز : به جز ناحية پالند (وحدتي، 1364) و جنوب گلندرود (دبيري، 1380) كه گذر رديفهاي سكويي سازند اليكا به نهشتههاي شيلي - ماسهسنگي زغالدار ترياس بالايي تدريجي است، در ديگر نقاط البرز، گذر ترياس مياني به ترياس بالايي ناپيوسته و نشانگر شواهدي از رويدادزمينساختي سيمرين پيشين است كه با پايان گرفتن شرايط سكويي ترياس مياني، بالا آمدن زمين و پسنشست دريا همراه بوده است. ولي در ترياس پسين (نورين) با پيشروي دوبارة دريا پهنة البرز به يك خليج به نسبت باريك تبديل شده كه به سوي خاور گسترش زياد داشته و از سمت باختر با درياي آزاد در ارتباط بوده است (رضوي و معينالسادات، 1372). در خليج ياد شده رژيم هيدروديناميكي ضعيف ولي فرونشست كف، زياد بوده است به گونهاي كه براي انباشت مقداري در خور توجه (گاهي 1000 متر) گل و لاي شرايط لازم فراهم بوده است.

در زمان نورين پسين با پس نشست دريا، البرز نخست به دشت آبرفتي – دلتايي و سپس در زمان رتين Rhaetianبه يك دشت آبرفتي تبديل شده كه گاه در آن مردابهاي توربزار شكل ميگرفتهاند. به دليل شرايط جغرافياي ديرينة حاكم، رديفهاي ترياس بالاي البرز نهشتههاي به نسبت همگن شيل و ماسهسنگ است كه به داشتن لايههاي زغال شاخصاند. ترادفهاي زغالدار ترياس بالايي البرز سنگ رخسارة به طوركامل همسان با سنگهاي ژوراسيك پاييني – مياني دارند و اين همساني تا بدانجا است كه در بيشتر موارد تفكيك نهشتههاي زغالدار ترياس بالا از ژوراسيك پايين ناممكن است. از همينرو، در نقاط زيادي از البرز، نهشتههاي زغالدار ترياس بالايي از رسوبهاي مشابه، ولي به سن ژوراسيك پاييني – مياني، تفكيك نشدهاند و حتي گاه سنگهاي ترياس بالايي به سن ژوراسيك دانسته شدهاند.

در 1963 آسرتو به مجموعة رسوبهاي زغالدار البرز « سازند شمشك » نام داد و تغييرات سني آن را از لياس (آشكوب هتانژين) تا دوگر (آشكوب باتونين) دانست. ولي، يافتههاي زمينشناختي جديد نشان داد كه سازند شمشك يك واحد زمينساختي- چينهشناختي Tectonostratigraphyدر مرتبة گروه است كه در فاصله زماني دو رخداد كوهزايي سيمرين پيشين و مياني نهشته شده و ميتواند مشتمل بر چند سازند باشد، به همين دليل، در حال حاضر براي اين چرخة رسوبي بزرگ «نام گروه شمشك » انتخاب شده كه به سن نورين – باتونين است كه در البرز شمالي با يك بخش آهني – بوكسيتي و رسهاي فلينيتي به رنگ سُرخ – قهوهاي آغاز ميشود ولي، در البرز جنوبي، آغاز گروه شمشك با بازالتهاي تيرهرنگ زيردريايي است كه با رسوبهاي زغالدار ادامه مييابد.بخشهاي ترياس بالايي اين گروه، در شرايط رسوبي نابرابر، بر جاي گذاشته شدهاند به همين لحاظ در همه جا ويژگيهاي سنگي و نام همسان ندارند. اگرچه در نقاط بسياري از البرز، رديفهاي ترياس بالايي از گروه شمشك به دليل فقر دادههاي فسيلي وضوح چندان ندارند، ولي، در ناحية سمنان و پارهاي از نقاط زغالخيز البرز، مطالعه سنگوارههاي گياهي و يا جانوري در تفكيك رسوبهاي ترياس بالا كمك شايان كرده است كه نتايج آن در دو جدول زير خلاصه شده است.

* ناهمساني شرايط حاكم بر حوضة رسوبي سبب شده است تا سازند طزره در همة جا تركيب سنگي يكسان نداشته باشد. در حوضة باييجان حدود 50 متر و در ناحية ورسك و نزديك پل اريم حدود 60 متر گچ در پاية طرزه وجود دارد.

* به باور نبوي (1361) در دامنة شمالي البرز، رخسارة چيرة طزره از نوع نهشتههاي كنگلومرايي همراه با ميان چينههايي از ماسهسنگي درشت دانه و شيل است. نهشتههاي كنگلومرايي ناحية رامسر به ستبراي 1200 متر و جنوب گرگان به ستبراي 1000 متر شايستة همارزي با طزره دانسته شدهاند.

* رسوبهاي زغالدار ترياس بالايي البرز را ميتوان با همه و يا بخشهايي از سازندهاي نايبند در طبس، پرسفيد در كاشان، درة گُر – دَهرود دركرمان، قدير در نايبند، فردوس در لوت همارز دانست.

 صفحه دوم                                                              

ali fazeli=egeology.blogfa.com